بذر باد: نقد و بررسی فیلم توسط دانیلو کاپوتو یک فیلم بریده بریده بر روی نوک مداد ، که نمی خواهد جواب دهد اما سوالاتی را ایجاد می کند. با کشف مجدد ییل یارا ویانلو در نقش قهرمان جوان.
از پیش نمایش تا هفتادمین برلینال ، که تحسین های زیادی را به همراه داشت ، تا اکران تئاتر در 3 سپتامبر با تصاویر Wonder Pictures و مجموعه بیوگرافی فیلم Unipol ، از طریق ارائه در جشنواره بین المللی فیلم Bif & st - Bari در سال 2020. در محور آلمان مصرف شد. ایتالیا جشنواره مثبت و مسیر توزیعی Semina il vento ، که مانند سایر فیلم های این محصول پر از عذاب دیده است ، به دلیل تواریخ شناخته شده همه گیر ، مسیر خود را به طور ناگهانی قطع می کند. واقعاً حیف است ، زیرا تلاش جدید پشت دوربین توسط دانیلو کاپوتو بخشی از همین تعداد اندکی از آثار با پرچم سه رنگ تولید اخیر است که واقعاً شایسته توجه است.
بذر باد: داستانی از عصیان و تولد دوباره در سرزمینی دردمند
در سمینا ایل ونتو ، از همان اولین فریم ها ، احساس نیاز فوری و اپیدرم از طرف نویسنده احساس می شود که در مورد مسائل فعلی با وزن مخصوص قابل توجهی ، انگشت را نشان می دهد ، اما هرگز فریاد نمی زند ، به روشی کاملاً شخصی و احشایی. این فیلم داستان شورش و تولد دوباره ، در میان درختان زیتون و محیط های صنعتی در منطقه تارانتو است ، از یک زن جوان که برای نجات سرزمین خود از انگل های طبیعی و اجتماعی تلاش می کند. زیرا اکنون آلودگی بیش از همه در سر مردم است (حدس و گمان اقتصادی) و این خلاف آنچه قهرمان داستان می یابد برای حفظ درختان سکولار از قطع و آنچه که به آن اعتقاد دارد "در حال جنگ" است. با این کار ، نیکا (توسط Yile Yara Vianello ، کشف شده از Corpo celeste با شدت تفسیر شده) ، یک دانشجوی بیست و یک ساله زراعت پس از سه سال غیبت به وطنش بازگشت ، باید با پدرش درگیر شود و همه کسانی که دوستش دارند در مقابل تسلیم شده اند به وسعت فاجعه زیست محیطی ، تبدیل شدن به فرزندان یک پیشرفت صنعتی که به وعده های خود عمل نکرده است.
فیلمی که زیر سطح زمین حفر می شود تا س questionsالات و جای تأمل ایجاد کند
رو در رو بین دو روش تفکر و احساس طبیعت که نشان دهنده قلب تپنده یک روایت خطی در پیشرفت آن است ، اما در عین حال لایه لایه در گره گشایی از وقایع است. Semina il vento نتیجه نوشتاری است که با نوک مداد برای ایجاد احساسات متغیر ، فکر کاشتن غذا و ایجاد سوالاتی که تماشاگر وظیفه برای پاسخ دادن به آنها فراخوانی می کند ، کار می کند. با کاوش در زیر سطح جدول زمانی ، می فهمیم که یک فیلم در حضور فیلمی است که در مورد آلودگی ، زایللا و اکومافیاها صحبت می کند ، اما فقط به عنوان یک نقطه شروع سعی در درک چگونگی چنین پدیده هایی دارد ، تلاش برای رسیدن به ریشه مشکلات
در استعاره Semina il vento ، حقیقت و تأثیرات غزل به طور یکپارچه ای در هم می آمیزند
استعاره ، حقیقت و اصطلاحات غزل با هم تلفیق می شود و به اثری شکل و جوهر می بخشد که فصل های رمان بیلدونگسرومن را با داستان های درام اجتماعی آمیخته است. بذر باد اجازه می دهد تا ادیسه فرد به یک جمع نفوذ کند ، نشان می دهد که ابتکارات شخص قادر به جلوگیری از مقاومت افراد زیادی است و سپس راه پیشرفت را به آنها نشان می دهد. و این همان چیزی است که کاپوتو می دانست و می خواست با فیلمی که رشته های قلب را لمس کرده و فشار می دهد تا آنها را بازی کند ، بگوید. کارگردان Taranto یک ارکستراسیون سمعی و بصری می سازد که باعث می شود عنصر صدا (گرانبها و با بالاترین کیفیت طراحی صدا و میکس پیتر آلبراشتسن) ، هم تراز با تصویری (تعادل موفقیت آمیز بین زیبایی شناسی و سخت گیری رسمی که بدون هرگز دست به دست هم می دهد) باشد. انسداد یا فرو بردن خود) ، یک م fundamentalلفه اساسی دراماتیک ، که نوشتن و قاب بندی به آن اعتماد می کنند و اجازه می دهند خود را آلوده کنند (این اتفاق قبلاً در فصل قبلی La Mezza رخ داده بود). v
مسابقه: بررسی فیلم با کیرا نایتلی فیلم فیلیپا لووتورپ بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است و کیرا نایتلی ، ریس ایفانز ، گوگو مباتا - راو و جسی باکلی در آن بازی می کنند. بزودی در ایتالیا توسط BIM توزیع می شود.
1970. لندن آشفته است ، انقلاب اجتماعی کاملاً در حال جریان است و جنبش های حقوق مدنی قهرمانان بلامنازع هستند ، به ویژه جنبش آزادی زنان که برای فرصت های برابر ، علیه پدرسالاری و تبعیض می جنگد. مسابقه فیلیپا لاوتورپ ، بر اساس یک داستان واقعی ، داستان های سالی الکساندر (کیرا نایتلی) ، جو رابینسون (جسی باکلی ، چرنوبیل ، جودی) و فعالان دیگر آنها را که هر روز با روش های کم و بیش ارتدکس مبارزه می کنند دنبال می کند ، نقش زنی که در حاشیه جامعه قرار دارد و تنها برای تربیت فرزندان و مراقبت از همسرش سرنوشت دارد ، در مرکز بحث اجتماعی قرار دارد. سالی ، یک مادر و کارگر ، این را خوب می داند ، که با سختی زیادی در دانشگاه ثبت نام کرد ، و از آینده بعنوان فرشته ای از کوره ، که حتی در چنین محیط فرهنگی خود را قربانی تبعیض می داند ، امتناع می ورزد. به مناسبت فینال دوره بیستم Miss Miss World در لندن ، به جنبش این فرصت را می دهد که با صدای بلند فریاد بزند و پیام خود را در مورد رد کالایی شدن بدن زن ، از تبعیض جنسی رایج که ارزش زن را "اندازه گیری" می کند ، روشن کند. ظاهر فیزیکی.
مسابقه - یک شب عصر مراسم اهدای جوایز "ویژه" خانم جهان 1970 در رویال آلبرت هال به دو دلیل: انتخاب اولین خانم سیاه پوست جنیفر هاستن (خانم گرانادا) و اعتراض فعالان جنبش آزادی زنان که با وقفه در پخش مستقیم روی صحنه سرازیر شدند. و مونولوگ کمدی معروف باب هوپ ، مهمان شب ، بنیانگذار مسابقه را به عصبانیت فرستاد ، اریک مورلی ، که توسط Rhys Ifans همیشه مقاومت ناپذیر بازی می کند. یک سکانس خنده دار و کاتارتیک که طی آن فمینیست های مسلح به تپانچه های آب و کیسه های آرد باعث خرابی در تلویزیون زنده می شوند و فریاد می زنند "من زیبا نیستم ، زشت نیستم ، عصبانی هستم!" و "شرم آور!" نسبت به باب هوپ پریشان ، که اندکی قبل از آن به شوخی های تحقیرآمیز با زنان پرداخته بود ، و خودش را با زور توسط پلیس او را برد.
یک کمدی تند و خنده دار انگلیس یک کمدی کلاسیک به سبک خالص بریتانیایی ، هوشمند و خنده دار که بدون لفاظی و لحظه ای لحظه ای تاریخی همراه با بحث فعلی روایت می کند زیرا هنوز جنگ های زیادی برای پیروزی در از بین بردن اختلافات بین زن و مرد در محل کار وجود دارد و در خانواده ، و علیه کلیشه های خفقان آور ، کلیشه های توهین آمیز و انواع خشونت ها. سالی مادرش را که از عصیان وی و نفرت احشایی اش از مسابقه زیبایی پنجره شوکه شده است ، می شنود و می گوید: "شما نمی توانید همان آزادی ها را داشته باشید که یک مرد داشته باشید." اما این فیلم به طور کلی نمی خواهد انگ انگاری از دست رفته ها و مسابقات باشد.
به حدی که شخصیت خانم گرنادا (Gugu Mbatha - خام ، نمایش صبح) ، شیرین ، آفتابی و ابداً احمقانه نیست ، همانطور که غالباً در سینما از دست دادن خانم ها توصیف می شود - و این نیز پیش داوری است که باید حذف شود - نشان دهنده یک انقلاب است به خودی خود: پیروزی او در زمانی که آپارتاید در آفریقای جنوبی سلطنت می کرد به نمادی از یک تغییر دوران تبدیل می شود و حتی قهرمانان فمینیست فیلم نیز آن را درک می کنند.
سالی و جو ، که در طول سال ها به تعهد مدنی خود ادامه داده اند ، نماد بسیاری از زنانی هستند که با دادن آینده ای بهتر به ما زنان ، برای تغییر سیستم تلاش های دشوار و ناامیدکننده ای انجام داده اند. جاده هنوز طولانی است و این فیلم می تواند هشدار دهنده ای برای نسل های جدید زنان و فراتر از آن باشد.
دانلود فیلم عشق ، تضمین شده: نقد و بررسی کمدی رمانتیک نتفلیکس از 3 سپتامبر در Netflix ، عشق ، تضمین شده یک کمدی عاشقانه است مانند بسیاری دیگر.
Netflix دوباره تلاش می کند. و مطمئناً این آخرین بار نخواهد بود. با عشق ، تضمین شده - که از 3 سپتامبر در سیستم عامل موجود است - بازگشت تا در مورد عشق و روابط عاشقانه ای که در بعیدترین شرایط بوجود می آیند صحبت کند. این بار برای کارگردانی این عملیات بدون شکست مارک استیون جانسون ، کارگردان سابق فیلم های تستوسترونیک بیشتر مانند Daredevil (2003) و Ghost Rider (2007) است. این که کارنامه او به خصوص خوب پیش نرفته است نیز می تواند از امضای این فیلم جزئی فهمیده شود که قطعاً بلند پروازانه تر از محصولات برجسته آن نیست.
در بازیگران ، دو چهره نیمه شناخته شده از اواخر دهه نود کمدی و تلویزیون اخیر. به ترتیب در نقش های سوزان ویتاکر و نیک ایوانز ، راشل لی کوک (مرا ببوس ، 1999) و دیمون وایانز جونیور ("مربی" دختر جدید) وجود دارد. این دو لحن زیبایی روی صفحه دارند و دو نقش را بازی می کنند که سرنوشت آنها در عنوان اعلام می شود. هر دو لباس های شخصیت ها (و فیلم ها) قبلاً استفاده شده را با موفقیت بیشتری می پوشند ، اما آنها این کار را با لطف خاصی انجام می دهند ، یکی ، با شکوه و شکوه یک حرفه 40 ساله و دیگری با جذابیت تازه و خودپسند.
عشق ، تضمین شده: پیدا کردن و دوست داشتن یکدیگر در زمان برنامه ها عشق سینماگرا تضمین شده است
سوزان وکیلی است که تمام تلاش خود را برای دفاع از ضعیف ترین افراد انجام می دهد: او از او قویتر است ، تحمل هیچ ظلمی را ندارد. این روحیه نوع دوستی ذاتی ، او را به سمت غفلت از زندگی شخصی اش سوق می دهد ، خصوصاً از نظر اقتصادی و احساسی. او که توسط دستیاران دنیس (لیزا دوروپت) و روبرتو (شان آمسینگ) پشتیبانی می شود ، سعی می کند فاجعه بزرگ را در دفتر حقوقی خود مهار کند. علاوه بر این ، زنان از یک ناامنی خاص مصون نیستند ، که آنها را به نقص دوست داشتنی تماشاگران (و تماشاگران) نزدیک می کند.
یک روز ، در دفتر سوزان ، نیک می رسد ، پزشکی زیبا که تصمیم دارد از یک برنامه عاشقانه رمانتیک شکایت کند ، عشق تضمین شده است ، زیرا - با وجود رسیدن به رقم قابل توجه تقریباً هزار قرار ملاقات ، او یک جفت روح پیدا نکرده است. خلاصه اینکه عشق به هیچ وجه تضمین نمی شود. شاهکاری که نیک از سوزان می پرسد کمی بعید به نظر می رسد ، اما - بر خلاف مشتریان عادی او - دکتر مایل به پرداخت هزینه است. بدین ترتیب تحقیق عجیبی در مورد عادات احساسی نیک آغاز می شود که باعث می شود قهرمان داستان کم کم جذابیت خود را احساس کند.
به طور کلی ، عشق ، تضمین شده انتقادی از کسانی نیست که از طریق برنامه شریک زندگی یا شریک زندگی خود را پیدا می کنند. در واقع ، این روش ملاقات توسط خواهر قهرمان داستان (کیتلین هاودن) مثبت توصیف شده است که پس از ملاقات آنلاین با مرد رویای خود ، با خوشحالی ازدواج کرد. نگران نباشید ، عشق ، تضمین شده می آموزد که ما می توانیم در مسابقات ترکیبی با کسی که می داند چه الگوریتم هایی را تجربه کنیم ، لذت ببریم ، اما عشق واقعی همیشه آماده است تا ما را غافلگیر کند.
کمدی ای که از قبل دیده شده بازی می کند عشق سینماگرا تضمین شده است
یک زن شغلی مقاوم در برابر عشق ، یک لیسانس بی پروا که احساسات را کنار گذاشته است. یک جلسه اتفاقی و یک داستان جدید که شکوفا می شود. این طرح اکثر کمدی های احساسی است که حداقل برای مدت ده سال تولید شده اند و چه کسی می داند چرا ، همچنان به کار خود ادامه می دهد. شاید به این دلیل که در جامعه امروزی این حقیقت وجود دارد که فضای کمتری برای رمانتیسم باقی مانده است ، به عنوان تابعی از بهره وری مفرط یا رویای فردی "موقعیت سازی". همچنین درست است که بسیاری در برابر پیوند مقاوم هستند و ترجیح می دهند از زندگی مجردی لذت ببرند. عشق ، تضمین شده دارای دو شخصیت است که دقیقاً این کلیشه ها را منعکس می کند ، زیرا نیک - اگرچه با هزار زن متفاوت بیرون می رود - نمی خواهد چیزی درباره عشق بداند.
این فیلم با سازوکار کلاسیک "کل جهان از عشق پیروی می کند" ، این دو فرد را به یک بعد زن و شوهر بازمی گرداند ، و برای بینندگان ناراضی احساسات را توضیح می دهد که هرگز برای تغییر عقیده دیر نیست. یک پایان امیدوار کننده که ایده خوشبختی را در سرزمین مشترک زن و مرد قرار می دهد. البته ، نه یک پیام انقلابی ، بلکه دقیقاً در عادی بودن آن م effectiveثر است. با این حال ، حتی کمدی با کیفیت بالا نشان داد که این ژانر به مدل های جدید (مانند مجرد بودن و شاد بودن) نیز باز شده است ، به همین دلیل Love، Guaranteed نه تنها یک فیلم متوسط است ، بلکه بسیار "کلاسیک" است . ناگفته نماند ارتجاعی است.
عشق ، تضمین شده: در پایان بازگشت خوشایند ، هیتر گراهام ، که عاشق ، تضمین شده ، در نقش تامارا تیلور ، صاحب شرور برنامه ای که عنوان آن را به فیلم می دهد ، بازی می کند. این بازیگر پیش از این در فیلم کمدی اخیر Netflix به نام Desperados (که شخصیت اصلی آن ، از جمله بازیگران فیلم New Girl ، مانند Nick-Sean Amsing) است ، در یک کمئو کار کرده است. با وجود گراهام همیشه کمی از همین نقش را در این فیلم ها بازی می کند.
برای بقیه ، rom-com مارک استیون جانسون دقیقاً مانند ساعت کار پیش می رود و به همه قرارهای قبلی احترام می گذارد. هیچ چیز باعث تفاوت فیلم با فیلم های دیگر نمی شود ، اگر رویکرد مستقیم تری به برنامه های همسریابی نباشد. این برای ساخت عشق ، تضمین شده یک فیلم قابل توجه کافی نیست ، اما از هدفی که احتمالاً برای آن تصور شده است کم نمی کند: اجازه دادن به مردم برای صرف 90 دقیقه جدایی ، برای یادآوری آنها که عشق در گوشه گوشه است. یا حداقل این چیزی است که سینما مرتباً تکرار می کند.
Quo vadis، Aida؟: نقد و بررسی فیلم توسط جاسمیلا اوبانیچ توسط Giulio Zoppello -4 سپتامبر 2020 9:07
14 اشتراک گذاری مطمئنا یاسمیلا اوبانیچ با کوو وادیس ، آیدا؟ او می تواند مطمئن باشد که او کشتار وحشتناک سربرنیتسا را به صفحه نمایش بزرگ آورده است و همچنین یک آزمون عالی جهت گیری و نوشتن است. یک نمونه عالی از سینمای مدنی. 101 دقیقه ای که وی بیننده را به آن روزهای شورشی ژوئیه 1995 می برد ، در آن بوسنی که مرگ ، وحشت و فجیع ترین جنایات زندگی روزمره درگیری بود که در آن بقیه جهان ، سازمان ملل متحد در راس آنها ، ناتوان بودند از هر گونه مداخله واقعی ، فیلم او را به عنوان اولین ، واقعی ، مورد علاقه تاکنون دیده شده است که بالاترین شناخت از این بررسی هفتاد و هفتم ونیزی است. این به خاطر یک کارگردانی هرگز پیش پا افتاده ، یک ریتم کرسندو و توانایی هماهنگی برای یک بازیگر کاملاً متمایز و معتبر است که در آن یک جاسنا Đوریشیچ در حالت تشکر در نقش شخصیت اصلی و یک بوریس ایساکوویچ کاملاً در شخصیت اصلی بازی می شود. لباس ژنرال ملادیچ چاق و خونخوار.
کو وادیس ، آیدا؟ نگاه داخلی را انتخاب می کند
کو وادیس ، آیدا؟ مسیرهای واقعیت را دنبال می کند ، از جهتی که هرگز از ارائه یک نگاه از داخل چشم پوشی نمی کند ، از طریق چشمان آیدا ، مفسر Srbrenica ، مجبور به عنوان یک پیوند بین هم وطنان خود ، تحت تعقیب گروه خونین صربستانی Mladici ، و یک سپاه مداخله ای سازمان ملل در هلند ، که نماد کاملی در توم کارمانس دارد که توسط یوهان هلدنبرگ تفسیر شده است ، و اساساً یک بنای یادبود زنده برای سنت فاجعه بار ارتش هلند است (بیش از دو قرن در بین بدترین ارتش های اروپا). اساساً ، فیلم Žbanić را می توان به راحتی به عنوان فیلمی درباره همدلی تعریف کرد: به عنوان حضور و غیاب ، به عنوان توانایی شناسایی با رنج همنوع خود درک می شود. یکی از همکارانش (و این فیلم به وضوح نشان می دهد) تا چند ماه قبل شاید همسایه ، همکلاسی ، همکار کار یا دوست همه زمان ها بود. همه روابط خفه شده توسط پروژه "صربستان بزرگ" ، به دلیل ناتوانی یک شبه جزیره کامل در فراتر رفتن از تفرقه و نفرت های قرن ها ، که فقط رهبری تیتو آنها را تقسیم کرده بود.
فیلمی که با بعد خصوصی تاریخ ازدواج می کند
اما در Quo Vadis ، آیدا؟ بعد کلان به حساب نمی آید ، در پس زمینه باقی می ماند ، مطمئناً به عنوان ماشین deus ex آن فاجعه نشان داده شده است. با این حال ، در پایان ، فیلمنامه و کارگردانی انتخاب شده توسط کارگردان امکان تمرکز بر انسانیت را فراهم کرد که قهرمان یکی از بدترین جنایات جنگی تاکنون بود. فقط نگاه از داخل ، بعد خصوصی ، دروازه و توری سیم محافظت شده توسط سربازان پاپی ماشه با کلاه ایمنی آبی ، گوسفندانی که برای گرگهایی که یک قتل عام را برنامه ریزی ، آماده و انجام می دهند ، محافظت می شود ، در حالی که رده های بالای نیروها رهبران سازمان ملل و سیاسی نظاره گر بودند. هیچ اثری از آن توافق نامه ، سیاه نمایی بهتر گفتن وجود ندارد ، که به گفته بسیاری ، عدم پشتیبانی نیروهای هوایی و دست آزاد ملادیچ ، هزینه پرداخت جان زندانیان کلاه آبی آبی صرب ها بود. مهم نیست ، مهم نیست ، واقعیت مهم است ، اگر و اگرها جایی در فیلم ندارند. آنچه مهم است ، نامردی دنیایی از مردان بدون اخلاق است.
بازسازی تاریخی دقیق
کنت آیدا ، دو فرزند و همسرش ، که سعی در نجات از کشتاری دارد که فقط هلندی های نامرد و ناجوانمردانه واقعیت را نادیده گرفتند (یا وانمود کردند که آنها را نادیده می گیرند). آنچه مهم است ، مراسم ظالمانه جدایی از خانواده است ، دروغهای ملادیک که ایساکوویچ به وی توانایی شیطانی شبیه سازی ، اطمینان و در عین حال تهدید می کند ، که در مقابل یک سرهنگ کرمانس است که هلدنبرگ او را رقت انگیز می کند ، قابل درک است زیرا برای حضور در آن جا مناسب نیست او خود را محروم می بیند که از طریق وسایل بالا ، سلاح و پشتیبانی محروم است. بلکه از روی حیله گری و حداقل زیرکی از طبیعت آن است. عکاسی کریستین A. مایر مسیر واقعی بودن را دنبال می کند ، در Quo Vadis ، Aida عالی رتبه؟ از یک استفاده کامل از توده ها ، که برای بازآفرینی قتل عام غول پیکر آن روزها طراحی شده است ، رنج های هزاران نفر از مردم که قبل از فرستادن به کشتار بدون آب ، غذا و خدمات بهداشتی مانده بودند.
کو وادیس ، آیدا؟ با یک دید زنانه ازدواج می کند
قدرتمند ، مغناطیسی ، متحرک شده توسط یک کراساندوی کامل ، با توانایی عالی در ارائه ترس ، امید ، وحشت قهرمان اصلی ، عزیزانش ، از درماندگان آن و همه جنگ ها ، فیلم Žbanić در خانواده ، در غریزه مادرانه ، از نظر زنانه از داستان موتور. زنان در اصل تنها کسانی بودند که در آن روز زنده ماندند ، سالهای بعدی را به دنبال بقایای همسران ، فرزندان یا پدران در گورهای دسته جمعی بودند. در حالت تعادل ، این فیلم انگشتی است به سمت بازوی مسلح مرد که همیشه دنیا را خونین کرده است. هرگز بلاغت ، هرگز ریاکار ، بدبین و ناامیدکننده در راه نیست
که در آن او پارادوکس های انسانیتی را توصیف می کند که اکنون حساس است ، Quo Vadis ، Aida؟ این قطعاً یک فیلم از حافظه ، از حافظه و برای حافظه است. و انگشتی به آن لاشه هواپیما نشان داد که به نام سازمان ملل پاسخ می دهد ، دیروز مانند امروز بی فایده است ، در یوگسلاوی مانند سومالی هرجا که کار عدالتش شکست بخورد ، بی فایده است. هیچ تغییری در تاریخ ایجاد نمی شود. فقط اسامی مردان و زنانی که برای گریه برای آنها تنها مانده اند تغییر می کند.
دانلود فیلم جاسوس من: بررسی فیلم با دیو باوتیستا فیلمی کاملاً مبتنی بر زوجی است که توسط دیو باوتیستا و کلوئی کلمن تشکیل شده و آماده ارائه سرگرم کننده دوزهای سالم در طول تهیه نقشه ای است که برای اصالت درخشش نداشته باشد.
جاسوس من ، یک کمدی به کارگردانی پیتر سگال است که از 3 سپتامبر در Amazon Prime Video در دسترس است ، کشتی گیر و بازیگر سابق دنیای پرفروش ، دیو باوتیستا ، در نقش JJ ، یک عامل سیا که چیزی جز نمی داند ، حضور دارد. نیروی بی رحم برای انجام ماموریت های محوله. او فوراً توسط مافوق خود تخریب خواهد شد و مجبور خواهد شد که خانواده کیت (پریسا فیتز-هنلی) را تحت نظارت قرار دهد ، مادری که به تازگی در پی مرگ مرموز همسرش به شیکاگو نقل مکان کرده است. دومی درگیر بازوهای سایه دار کشتار جمعی بود ، برادرش مارکز (گرگ بریک) به دنبال کد مخفی برای فعال کردن بمب پلوتونیوم بود. با این حال ، جی جی علاقه خود را به کیت و دخترش سوفی (کلوئی کلمن) ، در شرکت علوم کامپیوتر ناشیانه و ناشیانه ، بابی (کریستن شال) ، تنها متحد قابل اعتماد جی جی در این ماجراجویی افزایش می دهد: یک رابطه ظریف در طول داستان به یک مأموریتی که بالاترین درجه بی احتیاطی را می طلبد.
جاسوس من: کمدی در خدمت کامل بازیگران برجسته است
برای جلب توجه نکردن بر روی یک نقشه ساده ، بسیار سطحی و بدون تأثیر بر نقاط عطف ، جاسوس من ترجیح می دهد به سه نفر از بازیگران واقعاً کاریزماتیک اعتماد کند: دیو باوتیستا در یک سناریوی غیرمعمول برای معیارهای بازیگری خود ، کلوئه کلمن کوچک و معدن غیرقابل کنترل. Kristen Schaal با بالاترین سرعت حرکت می کند تا خنده سالم را برای کل مدت فیلم تضمین کند. رابطه ای که در ساختار اصلی روایی تقویت می شود ، در صحنه با مفسران سرگرم کننده و سرگرم کننده تکرار می شود. شما متوجه تمایل جنون آمیز برای پر کردن صحنه با عبارات خنده دار و کمدی مضراب هستید ، بدون اینکه همه چیز بیش از حد مجبور شود.
این نشانه خود را از فیلمنامه ای گرفته است که اریش و جون هوبر با هم خلق کرده اند و این کلیشه های سینمای اکشن را مسخره می کند: حرکت آهسته در نزدیکی یک انفجار بزرگ ، شوخی های اثر برای کاهش تنش ، عوامل بی نظیر که آنها هرگز آسیب نمی بینند و شرورهای تک بعدی تصویر یک کمدی سبک دل و شوخ را تکمیل می کنند ، که فقط در صورتی که قهرمانان داستان آماده باشند تا بسیاری از تفاوت های ظریف رابطه را کشف کنند ، می تواند به سرعت در بین اقدامات مختلف پیش برود. وقتی می خواهیم یک کودک مشتاق را با یک مثال کامل از یک بازیگر ظاهراً رواقی اما مهربان در زیر سطح قرار دهیم ، احساسات کم نیست.
آدرنالین خالص به استخوان کاهش می یابد ، یک انتخاب وزنی برای افزایش درک ایجاد شده بین شخصیت های اصلی
پیتر سگال (عامل هوشمند - کل آشفتگی ، آخرین هدف کثیف) تهیه کنندگی لحن بر اساس روحیه دانشجویی و کودکی موجود در هر یک از اعضای بازیگر را بر عهده دارد و خود را به فیلمبرداری دو سکانس مهم پر از آدرنالین در مقدمه محدود می کند و در رویارویی نهایی بین جی جی و مارکز: به جای اینکه با ابتکار و هماهنگی بدلکاری ها حیرت زده شوند ، بازی های اکشن باید خود را با یک دیدگاه کودک پسند مواجه کنند. این نوشتار به گونه ای است که گویی داستان را کاملاً از دیدگاه سوفی روایت می کند و قصد برقراری ارتباط با مامور ویژه را دارد. یک انتخاب کاملاً شهودی ، اما با این وجود م toثر برای نمایش جنبه جدیدی از دیو باوتیستا در قلمروهای کمدی خانوادگی.
با قوس تکاملی شخصیت JJ با نهایت ظرافت رفتار می شود ، از این طریق باوتیستا می تواند درگیر فعالیت هایی شود که تفاوت زیادی با برنامه های تعیین شده توسط مافوق خود دارد: سواری در پارک ، اسکیت روی یخ ، رقص های شرم آور در میخانه ها و مشارکت های خارق العاده در مدرسه سوفی تحصیل کرد. برای از بین بردن زره شخصی که همیشه تنها بازی کرده است ، فیلم تمام تلاش خود را می کند تا وجدان عامل را بهم بزند و باعث می شود ارزش های واقعی که می تواند انسان را از ماشین جنگ متمایز کند ، دوباره کشف کند.
دوک: نقد و بررسی فیلم با هلن میرن و جیم برادبنت جیم برادبنت و هلن میرن در داستان کمدی ناپدید شدن یک تابلوی گویا در کمدی انگلیسی The Duke شریک هستند.
اتفاقاً همه چیزی را قرض گرفته اند. یک کتاب ، یک دی وی دی ، یک وسیله آشپزخانه که گمشده یا شکسته بودیم و هرگز پس نگرفته ایم. کسانی هستند که از همسایگان خود ماشین چمن زنی را خواسته اند ، کسانی که از یکی از دوستان خود خواسته اند سی دی ای را که هرگز دوباره ندیده اند ، توصیه کند. همه ، کاملاً همه ، مجبور شده اند با لطف های کوچکی روبرو شوند که دیگر فقط به دلیل نظارت قادر به بستن آنها نیستند ، بنابراین اشیا را از کسانی که مجبور نیستند به سرقت ببرند و در عین حال همیشه از این حرکت برگشتی پشیمان هستند. وام درخواستی کامپتون بانتون ، عمق بسیار متفاوتی داشت ، بیشتر از مالکیت واقعی محرومیت از معامله توافق شده سند بود که با این وجود حسن نیت مرد انگلیسی ، بازپرداختی م efficientثر و بی عیب و نقص را تضمین می کند.
آنچه توسط آقای بانتون از گالری ملی لندن گرفته شده بود ، چیزی غیر از تصویر مشهور دوک ولینگتون بود که توسط فرانسیسکو گویا نقاشی شده بود ، گم شد و مشخص شد که تحت مراقبت گالری انگلیسی است ، که توسط راننده تاکسی شصت ساله به سرقت رفته و پنهان شده است یک دلیل عادلانه آنچه که بانتون خواستار آن بود لغو پرداخت حق مجوز تلویزیون ملی توسط افراد مسن و کهنه سربازان جنگ بود ، یک حرکت کوچک تشکرآمیز از کسانی که بیش از همه ، احساس می کنند از دنیا جدا شده اند و ابزاری کوچک مانند تلویزیون می توانست به رفع این فاصله کمک کند.
دوک - نیت خیر کامپتون بونتونته دوک ، فیلمبردار این از نیت خیر کامپتون بونتون حاصل می شود که فیلم The Duke توسط راجر میشل ، کارگردان ناتینگه هیل متولد شد ، اثری که از دوستی ، استقامت و حتی آن اسراف بهره می برد که همیشه با هدف خیرخواهی متعلق به قهرمان آن ساخته می شود ، الهام گرفته از داستان واقعی که این به عنوان یک اساس ، کاوش در پویایی دراماتورژی است که باعث خرد شدن جو شده است. و آتش ، حفاری هایی است ، برخی غیرقابل تحمل و کشنده ، دیگران به سادگی پر جنب و جوش ، که دو شخصیت اصلی بازی جیم برودبنت و هلن میرن برای کل مدت فیلم رد و بدل می شوند ، قهرمانان واقعی اثری که تصمیم می گیرد ملیت خود را کاملاً بپذیرد انگلیسی ، به طور مداوم به ما یادآوری می کند که همه چیز را می توان سرقت کرد ، به شرطی که در زمان چای انجام نشود.
در حمایت از یکدیگر بسیار خوب است ، اما به خصوص در بازآفرینی آن نزاع ها به عنوان یک زوج بیش از ده سال که اکنون پس از سالها بحث و گفتگو و حمایت ، موسیقیایی خود را ایجاد کرده است ، نگه داشتن افسار کودتایی که باید سرانجام اعمال شود ، حتی برودبنت بیشتر است. بی عدالتی ها و وظایفی را که بی بی سی باید به عنوان یک تلویزیون دولتی به آنها پاسخ دهد ، پاک کند ، وظیفه این را دارد که مدام هاله ای را که پیرامون آن است کمیک نگه دارد ، بر اینکه آیا جریان افرادی که توسط آن احاطه شده است یا خیر. تاریخی و بسیار خنده دار ، شارلاتان ، اما فقط در صورت لزوم ، کامپتون بانتون از جیم برادبنت قلب کمیدی است که دل های قابل اعتماد به دنبال آن است ، در پیوند بسیار نزدیکی با جامعه ای که شخصیت احساس می کند بخشی از آن است و که باید یاد بگیرد خود را حمایت کند.
دوک - گفتگوی تنگ و موسیقی جیم برادبنت و هلن میرن گفتمان های اجتماعی گفتمان های فیلم میشل است که در ظاهر با شخصیت و شخصیت مبارز شخصیت اصلی کمپتون ، روبرو هستند ، اما همچنین با تنظیم یک سوگواره که نمی تواند بلافاصله توسط شخصیت های برادبنت و میرن برای یک فیلم بیان شود ، تعادل دارد. کامل است که از لطافت تا همدستی موفق می شود خوشبختی خندان و دلسوز خود را جلب کند.
داستانی که آن ژست پوچ ساخته شده توسط شخصیتی تحسین برانگیز را که توسط گفتگوی تنگ و بسیار سریع ریچارد بین و کلایو کلمن تنظیم شده و سپس توسط قهرمانان آن با هم تداخل دارد ، برای یک وام هنری که تاریخ معاصر حومه انگلیس را ساخته است ، زنده می کند ، و همچنین خوب بزرگی را که می توان از بازیگری مانند جیم برادبنت خواست ، تأیید کرد.
Sportin 'Life: بررسی مستند Abel Ferrara مروری بر فیلم Sportin 'Life ، مستند Abel Ferrara با بازی ویلم دافو ، در ونیز 77 به نمایش در آمد.
توسط Giulio Zoppello -5 سپتامبر 2020 22:19
تعداد کمی از کارگردانان می توانند مانند "آبل فرارا" ، متولد 1951 ، متولد برونکس که قطعه کوچکی از ایتالیا در سیب بزرگ است ، متولد ، شجاعت و وفاداری به "مدرسه قدیمی" باشند ، و برای دهه ها با چشم انداز هنر هفتم مرتبط هستند و زندگی کاملاً منحصر به فرد و احشایی است که Sportin 'Life در 65 دقیقه آن را جشن می گیرد.
این مستند با بازیگران اصلی ویلم دافو (با کمک کریستینا چیریاک ، آنا فرارا ، پل هیپ و جو دلیا) تمرکز دارد ، بخشی جدایی ناپذیر از پروژه Self است که توسط آنتونی واکارلو ، مدیر خلاق سنت لوران ساخته شده است و بر رابطه بین هنرمند ، هنر و جامعه معاصر.
آن شرکتی که در فرارا داشته است ، که همیشه یکی از دردناک ترین ، غم انگیزترین و نجیب ترین خواننده ها بوده است ، یک خارجی اصولگرای واقعی ، یک مبارز سرسخت برای اهداف بینایی و استقلال خود به عنوان مدیر ، در دنیای امضاهای جعلی و جعلی نویسندگان نتیجه این کار (مانند بسیاری از آخرین کارهای کارگردان) کاملاً تنومند ، پر از ارجاع به خود و موسیقی است ، اما همچنین اصیل ، بدون فیلتر و قطعاً خالی از رسا بودن زیاد و صداقت فکری نیست.
Sportin 'Life ادای احترام به یک همکاری هنری است
آرام است که بگوییم روابط شخصی و شغلی بین فرارا و ویلم دافو قلب یک مستند است که حول چشم انداز سینما ، نحوه ساخت سینما و تصور هنر این دوتایی می چرخد ، که برای آن ستوان بد که به تاریخ پیوست. سالها بعد هنوز هم به عنوان یک شاهکار مطلق نشان داده شده است.
با هم ، دافو و فرارا کارهای بیشتری انجام داده اند ، اما زندگی Sportin 'فراتر از سینما است ، سعی می کند بیننده را از ماهیت رابطه ای درک کند که از هنری به شخصی می رسد ، در انرژی های ذهنی و عصبی فرو می رود ، در چشم انداز منشوری مشترک واقعیت ، از سینما و موسیقی که در مورد آن صحبت می کنند. دافو ، با این دیوانه با خون سالرنو ، دوست داشتنی و دوست داشتنی ، عاشقانه ترین و سخت ترین تولیدکنندگان را دیوانه کرده است ، همیشه در کنار آخرین ، قوم شورشیان ، اخراجی های جامعه ای است که دیروز امروز ، معلم آن است نابود کردن کسانی که خارج از هنجار هستند. و چه کسی گزارشگر فیلم در آبل فرارا داشت که به همان اندازه که حساس و جسور بود ، توجه می کرد.
بین دین ، سیاست و همه گیری
در Sportin 'Life ، فضای بزرگی به چشم انداز زندگی ، رابطه Ferrara با دین ، با جهان در حال تغییر ، با تغییر سینما داده می شود ، بدون این که تلاشی برای گفتگو با ما در مورد این 2020 ، این Covid- 19 ، از مردگان ، بیماران ، پرستارانی که اشک می ریزند و زمین خوردگان را مانند جبهه می شمارند.
با این وجود ، در تحلیل نهایی ، قطعاً نمی توان گفت که این ترکیب دو جنبه (جنبه خصوصی ، اعتراف هنری از یک سو ، این غم انگیز سال 2020 از سوی دیگر) ، حتی برای لحنی که بیش از حد خودش را جشن می گیرد و در عین حال سرد ، نه خیلی همدلانه ، که در آن پرتره ای از مرد فرارا هرگز ، فقط هنرمند ، ظاهر نمی شود. صدای کسی که در سفر هنری و شخصی او شریک و مشترک است ، با گفتارهای طولانی موسیقی ، ترامپ و فاوسی که با یکدیگر در تضاد هستند ، با Ocasio Cortez و رومی که در آن زندگی می کند ، جایگزین می شود ، بدون اینکه پیوند واقعی وجود داشته باشد.
به نظر می رسد Sportin 'Life یک کلاژ بسیار هماهنگ نیست ، که اغلب آن را مسلم می داند ، متأسفانه در زمان های مختلف ، به ویژه در فینال ، عجولانه است. یک فرصت از دست رفته ، تمرینی به سبک بیش از حد شخصی و جالب توجه برای جالب بودن ، و باعث می شود یکی از مهمترین کارگردانان نسل او ، بیشتر شبیه به برخی از سبک های خودشیفته محاصره شده توسط یک دادگاه خود تبریک باشد ، تا دانته سینمایی افراد ناامید . گناه
Mister Link: بررسی فیلم انیمیشن توسط استودیوی Laika سفری که می توان آن را به عنوان آموزشی و ابتدایی تعریف کرد ، Mister Link اثری پر از ماجراجویی از نبوغ خلاق کریس باتلر ، برنده گلدن گلوب است.
توسط آنتونیو سیانچی -16 سپتامبر 2020 15:51
مستر لینک ، به نویسندگی و کارگردانی کریس باتلر (ParaNorman) ، پنجمین فیلمی است که توسط استودیوی همیشه سبز لایکا ساخته شده و دائماً روی فیلم های بلند انیمیشن با تکنیک مرحله یک کار می کند. این داستان از سر لیونل فراست (هیو جکمن) ، یک ماجراجوی شجاع و در عین حال انسانی بسیار پالایش شده ، که خود را بزرگترین محقق در جهان در مورد موجودات اسطوره ای می داند ، روایت می کند. او تصمیم می گیرد با سفر به شمال غربی آمریکا ، به سواحل اقیانوس آرام ، خود را بیشتر آزمایش کند تا محبوب ترین و مخوف ترین موجود جامعه متمدن ما را پیدا کند: مستر لینک (زک گالیفیاناکیس). او احتمالاً آخرین از نوع خود است و ناامیدانه تنها است و معتقد است که سر لیونل تنها مردی است که می تواند به او کمک کند. آنها با هم در جستجوی بستگان دور میستر لینک ، در شرکت جنگ سالار کارآفرین Adelina Fortnight (Zoe Saldana) ، یک تلاش جسورانه را پیدا می کنند.
مستر لینک: دو نوع قهرمان جدید ، در یک ترکیب عجیب بین ایندیانا جونز و شرلوک هلمز مستر لینک بررسی استودیوی فیلم لایکا cinematographe.it
تحقیقاتی که در طول توسعه طرح در حال شکل گیری است ، امکان توقف و توقف را فراهم نمی کند. مدت زمان محدود Mister Link در حدود سه شخصیت کاملاً مشخص و مشخص ایجاد شده است: Sir Lionel Frost گرسنه به کشف های درخشان است ، که می تواند تعادل مقیاس تکاملی ما را به هم بزند. او هیچ مرزی نمی شناسد و برای بدست آوردن اعتبار در باشگاه نجیب ، تحت نظارت لرد پیگوت دونسبی (استیون فرای) در هیچ چیز متوقف نمی شود. از غرور غیرقابل تحریری که او را متحرک می کند تا تغییر اندازه خطوطی که شخصیت وی را مشخص می کند ، فیلم موفق می شود قهرمان اصلی را به تصویر بکشد که می توانیم بلافاصله با او همدلی کنیم.
این رویکرد ما را به درک بیشتر یک عنوان لایکا سوق می دهد ، که به نظر می رسد از دوران کودکی سازندگان و بیننده آن گرفته شده است. کارگردان کریس باتلر گفت که فیلم مورد علاقه او همیشه فصل اول Indiana Jones: Raiders of the Lost Ark است. با توانایی قرار دادن خود در بین تاریخ و اساطیر ، بین کنایه مسری و روحیه ماجراجویی ، شخصیت هایی که جهان Mister Link را تشکیل می دهند اغراق شده اند و پشتیبانی محکم ما را برای تولید سرگرمی های واقعی و هرگز ضروری هرج و مرج تضمین می کنند. زوجی که سر لیونل و مستر لینک تشکیل داده اند کاملاً تنظیم شده اند ، گویی که آنها نماینده حلقه گمشده بین ایندیانا جونز فوق الذکر و داستانهای عجیب شرلوک هلمز هستند.
اقدامات انسان و حلقه گمشده را تعریف می کند مستر لینک بررسی استودیوی فیلم لایکا cinematographe.it
مکمل بودن دو شخصیت در یک تلاش جذاب ، نزدیک و پر پیچ و خم نقشی اساسی دارد. یک فیلم جاده ای با گرافیک خیره کننده ، که سفری برای کشف ریشه های فرد و موقعیت اجتماعی را برای بررسی در طول ساخت به تصویر می کشد. ویژگی فیلم در تعادل مطلوب بین درج های کمیک ارائه شده توسط همراه جدید ماجراجویی خزدار و عطشی تمام نشدنی برای ماجراجویی است که وجدان قهرمان داستان را برمی انگیزد. Adelina Fortnight - در اصل با بازی Zoe Saldana - لمس زنانه ای است که برای اطمینان از مهمترین نقاط عطف فیلم ، یعنی مواردی که در آن نجات یک گونه در معرض خطر قرار دارد ، لازم است.
مستر لینک حتی یک اقدام پر جنب و جوش سوم را به ما ارائه می دهد که در مکانی دیدنی قرار گرفته است: دره شانگری لا. دامنه رنگها با سایه های پر جنب و جوش گسترش می یابد ، قادر به غنی سازی تکنیک عکسبرداری استاپ حرکت از قبل پیچیده با ابتکاری قابل تحسین است. ترکیبی از هنر ، صنعتگری ، علم و فناوری به روایتی قدرتمند جان می بخشد ، که شکل و شمایل مجردی را که با یک داستان عالی برای گفتن و به اشتراک گذاشتن با جهان روبرو می شود ، افزایش می دهد. به دلیل کمدی تأثیرگذار در طول توسعه ، گاهی اوقات به وضعیت عالی دست نمی یابیم ، اما این نمایش با تنظیمات عجیب و غریب و خاطره انگیز تضمین شده و پشتیبانی می شود.
سریال آقازاده سریالی با ژانر درام و اجتماعی است که برای پخش در شبکه نمایش خانگی و در 24 قسمت 50 دقیقهای و برگرفته از مسائل روز جامعه و کنایههای روز ، به کارگردانی بهرنگ توفیقی و نویسندگی و تهیه کنندگی حامد عنقا در سال 1398 تولید گردیده است.
همچنین آقازاده اولین سریال عنقا و توفیقی ویژه شبکه نمایش خانگی است که بزودی به صورت هفتگی توزیع می شود.
این تازه ترین سریال زوج سریال سازی سینما یعنی بهرنگ توفیقی و حامد عنقا است که این بار برخلاف سریال های قبلی آن ها که برای تلویزیون ساخته می شد برای شبکه نمایش خانگی تولید گردیده است.
فیلمبرداری این سریال از سال 97 و در تهران ، شمال کشور و مشهد مقدس انجام شده است.
عنقا که در حال حاضر مشغول تولید سریال آقازاده برای شبکه نمایش خانگی است، درباره این سریال گفت: امیدوارم که بتوانیم از ابتدای فصل بهار یا اوایل خردادماه 99 کار را توزیع کنیم. تا به حال هم تصمیم بر 24 قسمت بوده که اگر لازم باشد، شاید 1 یا 2 قسمت هم به آن اضافه کنیم.
شما می توانید نسخه اصلی سریال آقازاده را به صورت قانونی با لینک مستقیم از سایت مدرن فیلم و مصرف اینترنت نیم بها دانلود نمایید.
خلاصه سریال آقازاده :
سریال آقازاده روایت پرالتهاب و جذابی را به تصویر می کشد که نام شخصیت اصلی آن حامد و شغل او دادیاری است.
احتمالا با یک سریال با موضوعی اجتماعی و کنایههای روز ، یا شاید با یک عاشقانه متفاوت روبهرو خواهیم شد.
خلاصه قسمت شانزدهم سریال آقازاده :
حامد و حاج رضا سعی می کنند راضیه را بیرون بیاورند که ناگهان از زندان آزاد می شود اما …
خلاصه قسمت پانزدهم سریال آقازاده :
راضیه در زندان است و حامد در خارج با وضعیت پیچیده ای روبرو است ، آزادی راضیه چندان ساده نیست …
خلاصه قسمت چهاردهم سریال آقازاده :
راضیه تصمیم می گیرد در پرونده نیما به حامد کمک کند ، نیما نیز در روز رای اعتماد به او اطلاع داده شد …
خلاصه قسمت یازدهم سریال آقازاده :
حامد که از مشهد برمی گردد دوباره پرونده نیما را دنبال می کند و نمی داند چه انتظاری در انتظار اوست …
خلاصه قسمت نهم و دهم سریال آقازاده :
همزمان با عاشق شدن راضیه ، نیما خطر روی آوردن به حامد را بیش از هر زمان دیگری احساس می کند …
خلاصه قسمت هشتم سریال آقازاده :
حامد هنگام بازگشت از حرم می گوید که می خواهد همه گذشته او را بدانند …
خلاصه قسمت هفتم سریال آقازاده :
راضیه به حامد می گوید که چگونه برای او دام انداخته و او را با یک چالش جدی روبرو می کند …
خلاصه قسمت ششم سریال آقازاده :
حامد و راضیه به اصرار حاج رضا برای ماه عسل خود به مشهد سفر می کنند اما اتفاقات دیگری در رابطه آنها رخ می دهد که ….
خلاصه قسمت پنجم سریال آقازاده :
پس از کنسرت تینا ، راضیه با جسد دختر جوانی در خانه اش روبرو می شود …
خلاصه قسمت چهارم سریال آقازاده :
مدتی پس از آزادی نیما ، حامد تصمیم می گیرد راضیه را بی سر و صدا ترک کند ، اما …
خلاصه قسمت سوم سریال آقازاده :
راضیه پس از صحبت با نیما در شمال تصمیمی می گیرد که زندگی او را برای همیشه تغییر می دهد …
خلاصه قسمت دوم سریال آقازاده :
راضیه پس از نجات تینا ، با نیما و این آشنایی آشنا می شود …
خلاصه قسمت اول سریال آقازاده :
داستان سریال آقازاده در مورد حامد است ، در شب عروسی پس از دستگیری نیما ، واقعیت وحشتناکی برای او فاش می شود …
حواشی و اکران سریال آقازاده :
حامد عنقا، طراح، نویسنده و تهیهکننده «آقازاده» درباره این سریال جدید شبکه نمایش خانگی توضیح داد: «علی رغم حرفها، حساسیتها و شایعاتی که برخی پیرامون «آقازاده» شکل دادهاند، به لطف خدا و با توجه آقا امام رضا (ع) سعی میکنیم جذابترین بسته را برای مخاطب در یک موضوع روز بسازیم، به شکلی که حال و هوای سریالهایی مثل «قلب یخی» و… را داشته باشد.
موضوعاتی را در این سریال میگوییم که لازم است مردم بدانند و درباره چیزهایی است که آنها با گوشت و پوستشان احساس میکنند اما پشت پردهاش را نمیدانند.»
او افزود: «ما «آقازاده» را فقط برای سرگرمی مردم نمیسازیم تا تنها در سبد تفریحات و اوقات فراغت آنها قرار بگیرد حتی سریالی نمیسازیم که بتوان بعد از دیدن آن به راحتی خوابید، بلکه «آقازاده» را میسازیم تا بسیاری را بیخواب کنیم و مخاطبانمان را به جنبههای مختلف مسائل مختلف اجتماعی به فکر بیندازیم.»
عنقا «آقازاده» را بغض فروخفته کف جامعه نسبت به برخی فسادها توصیف کرد و ادامه داد: «طبق گفته مقام معظم رهبری همه در کشور باید با فقر، فساد و تبعیض در این مملکت مبارزه کنند.
«آقازاده» هم یک سریال نیست بلکه صدای بلند یک اعتراض است، مطلبی که یک بار باید به شکل خیلی عیان درباره آن سخن گفت.
عفونتی که باید یک بار نیشتر بخورد و به شکل درست حتی اگر به درد و خونریزی منجر شود جراحیاش کرد. شکرگذار خدا هستم گروهی جمع شدهایم که سعی کردهایم جسارت بیان چنین موضوعاتی را داشته باشیم.
چندی پیش خبری مبنی بر اینکه قرار است سریال آقازاده بازیگر معروف و سوپراستار بزرگ ترک کیوانچ تاتلیتوغ را هم به عنوان بازیگر داشته باشد منتشر شد.
بازیگری که در ایران به دلیل بازی در سریال عشق ممنوع، کوزی گونی، ایزل، سعید و شورا و چند سریال دیگر شناخته شده است و نزد ایرانیان بسیار محبوب است.
باید دید چه می شود. پیش از این از حضور یک بازیگر ناشناخته به عنوان نقش اصلی زن این سریال نیز مطرح شد. یکی دیگر از حاشههای این سریال حضور احسان علیخانی در این سریال بود که حامد عنقا نیز آن را تایید کرد. ظاهراً احسان علیخانی کاندیدای نقش آقازاده بوده که حالا امیر آقایی آن را ایفا میکند.
عنقا درباره این موضوع گفت: امیر آقایی یکی از اصلیترین نقشهای این سریال است و البته احسان علیخانی هم یکی از کاندیداهای اصلی و حتی فراتر از کاندیدا بود چرا که خیلی جدی با هم صحبت کرده بودیم و به اجرا هم نزدیک شده بودیم اما از آنجایی که احسان علیخانی میخواست خیلی زود وارد پیش تولید فصل دوم «عصر جدید» بشود، در نهایت این هماهنگی اتفاق نیافتاد.
در یک سکانس 3 دقیقه ای ، شخصیت راضیه (پردیس پورعابدینی) با دادن شکلات به عنوان مهریه به شخصیت حامد (سینا مهراد) و خواندن خطبه عقد ازدواج موقت از زبان خودش ، واکنش های منفی را برانگیخته است.
شخصیت راضیه تأکید می کند که صیغه یک ساعت دیگر فاصله دارد و بعد از اینکه شخصیت حامد در را بست ، او را بدون چادر جلوی آینه نشان می دهند.
وی همچنین چادر خود را که پس از خواندن یک عبارت موقتی در سیستم عامل های آنلاین سانسور شده بود ، پایین آورد.
در 3 شهریور 1399 ، روزنامه جوان وابسته به سپاه پاسداران در دفاع ضمنی از این سریال نوشت: “مجموعه آقازاده برای اولین بار یک رابطه مشروع ایجاد کرد” ، در حالی که تأکید کرد که رویکرد حل این مشکل ممکن است بهتر. نه به صورت سطحی و بدون عمق. بخش دیگری از این یادداشت ، با اشاره به بازتاب های منفی این سکانس در مجموعه ، بیان می کند که “چرا نمایش یکی از احکام اسلامی در نمایش اینقدر با واکنش های منفی روبرو شده است.”
دانلود سریال آقازاده قسمت دوم ، سریال اقازاده ، دانلود سریال آقازاده قسمت سوم ، سریال آقازاده قسمت دوم کامل ، سریال آقازاده قسمت 3 ، دانلود قسمت دوم آقازاده ، سریال آقازاده قسمت سوم ، سریال آقازاده قسمت ۳ ، سریال آقازاده قسمت سوم کامل ، سریال آقازاده قسمت سوم آپارات ، سریال آقازاده قسمت سوم فیلیمو ، سریال آقازاده قسمت سوم ویدائو ، قسمت سوم اقازاده انلاین ، سریال آقازاده قسمت 4 ، دانلود قسمت سوم سریال آقازاده ، سریال آقازاده قسمت 5 ، سریال آقازاده قسمت ۵ ، دانلود سریال آقازاده قسمت پنجم ، قسمت پنجم سریال آقازاده ، دانلود سریال آقازاده قسمت 5 ، سریال آقازاده قسمت 6 ، سریال آقازاده قسمت ۶ ، دانلود سریال آقازاده قسمت ۶
بنابراین ، اینجا TENET ، فیلم درباره مسیح ، ناجی سینماها و بازار فیلم است؟ وقتی برادران وارنر حق داشت با وجود شرایط بهداشتی فیلم را اکران کند ، این بدون شک برای درک کامل همه عناصر فیلم و پیشنهاد سینمایی باورنکردنی که به چشم ما می رسد نیاز به یک دیدگاه دوم یا حتی چندین دیدگاه دیگر دارد.
واضح است که کریستوفر نولان در اینجا یک فیلم امضا شده ارائه می کند ، همانطور که قبلا هرگز نتوانسته است این کار را انجام دهد ، نولان در اوج است.
یک فیلم بصری خیره کننده و چشمگیر با کانسپت بالا ، که اکنون به عنوان یک نقطه مرجع عمل خواهد کرد ، زیرا ایده کانسپت در کارگردانی و فیلمنامه در سینما دیده نمی شود.
و این در حال حاضر اولین نقطه بلند کردن است. هرچه بگویید ، TENET یک تجربه سینمایی است که باید در داخل خانه تماشا کرد! اما جایی که Inception توانسته است توانایی خاصی در ساخت مکانیک و مفهوم رویاها به روشنی و دقیق درک کند .
در اینجا ، برعکس ، من می فهمم که این مفهوم بسیار بد اخلاقی است و از طریق توضیح فرهنگ نامه های فیزیک نسبتاً تیز ارائه شده است. سریع و بدون ارائه جزئیات به ما برای تقریبا 1h30!
مشکل بزرگ دیگر ، که مستقیماً به این امر مربوط می شود ، نیز ناشی از سرعت ناآرام توالی کنش ها و صحنه های کلیدی است که به شما امکان می دهد مفهوم و مخاطرات ناشی از آن را به سرعت ارائه و (معمولاً) درک کنید.
با این وجود ، جذب کردن همه چیز تقریباً غیرممکن است ، زیرا سرعت ارائه اطلاعات کلیدی سریع است. در هیچ نقطه ای از ساعت 2:30 که فیلم ادامه می یابد ، لحظه ای استراحت برای بیننده وجود ندارد ،
این نفس کشیدن باعث می شود که شخص بتواند در هر صحنه یک قدم به عقب برود تا درک کار او راحت تر شود. خیر ، همه چیز به هم متصل است و ساختار به تماشاگر نیاز دارد که سعی کند تمرکز خود را حفظ کند و به هر آنچه که می تواند پایبند باشد تا از ترک مسیر و ترک مسابقه برای بقیه مسابقه جلوگیری کند. تاریخ.
در نتیجه ، من شخصاً بیشتر شیفته آنچه در صفحه دیدم و این مفهوم کاملاً گیج کننده و جدید ، که برای اقتباس به زمان انکارناپذیری نیاز دارد (که ارائه نکردیم !!) بیش از خود داستان بود.
اگر قسمت آخر فیلم واقعاً به ما اجازه می دهد تا سرانجام این مفهوم را درک کنیم ، کل قسمت اول کاملاً قابل هضم نیست و ما را مجبور می کند هنگام دریافت اطلاعات جدید مقطر در قسمت آخر ، قسمت های مختلف پازل قسمت اول را بخاطر بسپاریم ، و این امر باعث می شود همه چیز به هم پیوند بخورد.
با یکدیگر. نتیجه: من جلسه را کاملا LE-SS-IV ترک کردم ، واقعاً !! و مطمئناً به بازدید دوم نیاز دارد تا بتوانید همه چیز را با یک مفهوم کاملاً جذب شده و درک شده مرور کنید ، خوانشی جدید از یک فیلم داشته باشید و بدین ترتیب اجازه دهید تمام عناصر قسمت اول فیلم کاملاً شفاف شوند!
من فکر می کنم این واقعاً بزرگترین اشکال فیلم است ، زیرا در نیمه اول داستان ، عناصر موزون و فیلمنامه کافی برای درک بقیه موارد وجود ندارد و گذراندن آن می تواند لذت بیشتری داشته باشد!
بدتر از همه اینکه ، نولان آگاه است و به خوبی می داند که بیننده این جریان بیش از حد اطلاعات را تحمل می کند ، زیرا مانند تارانتینو که در فیلم هایش با انجام این کار سرگرم می شود ، نولان نیز چند خط به اینجا و آنجا می اندازد.
که بدیهی است چهره بیننده را که از مغز فرسوده شده و سعی در رمزگشایی و درک مکانیک بازی ندارد ، اهمیتی نمی دهد. مشکل دیگر این است که این مفهوم عالی تمام فضای طرح را به ضرر شخصیت ها اشغال می کند.
ما این احساس را داریم که با مفهومی فوق العاده عالی در مقابل جیمز باند هستیم ، اما به سختی چیزی از داستان قبلی شخصیت ها می دانیم.
که باعث می شود آنها کاملاً سرد و صاف احساس کنند زیرا فقط به عنوان جاسوس در یک ماموریت ظاهر می شوند. هیچ شرط عاطفی دیگری جز نجات جهان با کمک Precept / TENET وجود ندارد.
تنها چیزی که این نقص بزرگ را کمی جبران می کند این است که دوتایی بازیگر (جان دیوید واشنگتن و رابرت پتینسون) با حضور زیبا در فیلم هنوز کاملا کاریزماتیک هستند که به ما اجازه می دهد علی رغم همه چیز به آنها پایبند باشیم.
همچنین متوجه شدم که رابرت پتینسون اگر بخواهد این دو را از نظر بازیگری مقایسه کنیم ، کمی از جان دیوید واشنگتن نمایش را می دزد.
از نظر جلوه های بصری ، ما می دانیم که کریستوفر نولان نمی خواست از جلوه های ویژه در CGI استفاده کند ، اما او ترجیح داد از مواد فیزیکی استفاده کند ، و من دریافتم که ارائه واقعا قابل توجه است.
انفجارها مطمئناً کمتر چشمگیر هستند ، اما وقتی نتیجه را با صحنه های بدلکاری همراه می بینید ، به خود می گویید که واقع گرایانه ای واقع گرایانه می افزاید.
همچنین ، اثر جلو / عقب یا عقب هنوز خیلی خوب است ، هرچند که اثر خود خوب است.
توضیح کامل فیلم که بیشترین تجزیه و تحلیل هایی را که می توانم پیدا کنم ، ترکیب می کند: توجه 100٪ خرابکار برای درک بهتر فیلم ، ابتدا بیایید در مورد انسان های آینده که فقط از طریق سخنرانی ها بیان می شود ،
توضیح دهیم شخصیت های کنایه آمیز: در آینده ای کمابیش دور ، زمین با گرم شدن کره زمین ویران خواهد شد.
در این جهان در حال مرگ ، جنگی بین "افراد بد" (بگذارید آنها را چنین بنامیم) در حال وقوع است که می خواهند گذشته (حال ما) را پاک کنند تا فاجعه آب و هوا رخ ندهد و "افراد خوب" که سازمان اصول هستند چه کسی در تلاش برای جلوگیری از این کار افراد بد است.
در این دنیای آینده ، فناوری "وارونگی" توسط همه تسلط دارد - خوب و بد - و برای وارونه کردن اشیا various مختلف: سلاح ، زره پوش ، عینک و غیره استفاده می شود. به همان روشی که در آثار امروزی جنگهای گذشته می بینیم (به عنوان مثال آثار جنگهای قرون وسطی) ،
ما می توانیم در آثار وارونه کنونی جنگی که رخ خواهد داد در آینده (جنگ آینده نگرانه ای که من در مورد آن صحبت می کنم). در این دنیای جنگی که وارونگی در آن وجود دارد ، یک دانشمند چیزی حتی خطرناک تر از وارونگی ساده یک جسم را اختراع می کند:
ماشینی که با فعال کردن آن اجازه می دهد کل جهان را وارونه کند.
بنابراین جهان از زمان به جلو حرکت می کند اما به عقب بازمی گردد ، به عبارت دیگر ، می میرد (گویی که ما یک فیلم را متوقف کرده و در جهت دیگری قرار می دهیم ، بقیه فیلم مانند مرده است ...).
شرور آینده می خواهند از این ماشین مهیب برای اجرای برنامه خود استفاده کنند: نابودی گذشته بشریت ، یعنی حال ما. آنها متقاعد شده اند که این امر وضعیت فعلی آنها را بهبود می بخشد.
سازمان تنت علاوه بر مخالفت با ایده نابودی یک نسل کامل ، معتقد است که اجرای این طرح تناقض ایجاد می کند که گذشته و همچنین آینده را نابود خواهد کرد. به طور خلاصه ، این در حال شلیک به پا است.
دانشمندی که مفهوم ماشین برگشت کامل را ابداع کرد ، نمی خواهد شرورهای آینده کار او را تحویل بگیرند و از آن برای اجرای نقشه خود برای از بین بردن گذشته استفاده کنند.
وی سپس تصمیم می گیرد صفحه ماشین خود ("الگوریتم") را به 9 قسمت که 9 قطعه فلز با اشکال مختلف هندسی است (در فیلم انواع خاصی از مکعب ها را می بینیم) جدا کند.
این قطعات دارای اطلاعاتی مانند کتاب هستند: وزن ، اندازه و غیره آنها را می توان به اطلاعاتی تبدیل کرد که نحوه ایجاد ماشین کل وارونگی را نشان می دهد.
این دانشمند فکر می کند که بهترین راه برای پنهان کردن این 9 قطعه ارسال آنها در گذشته با وارونه سازی آنها است.
اگر کسی آنها را پیدا نکند ، آنها زمان خود را به سالهای 2020 ، 2000 ، 1900 و غیره برمی گردانند تا زمان تولد جهان. به طور خلاصه ، یک روش خوب برای پنهان کردن آنها از شر افراد بد آینده است.
اما با دانستن این موضوع ، افراد ناخوشایند تصمیم می گیرند چیزی به گذشته نیز بفرستند: جعبه های پر از شمش طلا و دستورالعمل های نوشته شده روی ورق های پلاستیکی به این امید که این جعبه ها در گذشته توسط فردی به اندازه کافی بد پیدا شود.
و حریص موافق پذیرفتن دستورالعمل ها هستند. حال بیایید مسائل گذشته را که از طریق بازگشت های کوتاه و سخنرانی های کنایه آمیز نشان داده شده است ، توضیح دهیم: در سال 1980 ، با سقوط اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ، یک جوان فقیر روسی داوطلب شد تا بقایای بمب های هسته ای را از شهرهای استفاده نشده خارج کند.
او به طور کاملاً تصادفی یکی از جعبه های ارسال شده توسط شرور آینده را که در آن میله های طلا وجود دارد و دستورالعمل های لازم برای آن را پیدا می کند. او تصمیم می گیرد زندگی خود را وقف پیروی از این دستورالعمل ها کند:
9 قطعه الگوریتم را پیدا کنید که نشان می دهد چگونه ماشین کل وارون سازی را بسازید ، آنها را جمع آوری کنید ، در یک جعبه قرار دهید ، این جعبه را در یک مکان استراتژیک دفن کنید و در آخر یک پیام ارسال کنید.
به شرورهای آینده با گفتن "الگوریتم در پایین این سوراخ است" تا بتوانند آن را بازیابی کنند ، ماشین معکوس کل را بسازند و گذشته را بی صدا نابود کنند همانطور که می خواهند.
هنگامی که من در مورد ارسال پیام در آینده صحبت می کنم ، من در مورد ارتباط با گذشت زمان صحبت نمی کنم بلکه صرفاً در مورد ارسال پیام کوتاه یا گذاشتن پیام روی دستگاه پاسخگو یا هر چیز دیگری است که اثری از سرور اینترنتی که می تواند به اندازه کافی طولانی نگه داشته شود و بعدا بازیابی شود.
مثل وقتی است که فیس بوک پستی را یادآوری می کند که سالها قبل نوشتیم. برای اینکه شرور روسی (به نام ساتور) در انجام همه این کارها موفق شود ، با آینده تماس می گیرد (به همان روشی که من توضیح دادم) و از آنها کارهای مختلفی را درخواست می کند ،
از جمله "چرخش گردان معکوس" ، این ماشین ها که اجازه می دهد اشیا و مردم را معکوس کنید. آینده به این ترتیب هرچه بخواهد برای او می فرستد. روسی در طول زندگی خود تا به امروز از آن برای انجام تشیع جنازه ها ، سرقت نقاشی ها و غیره استفاده می کرد ، خلاصه اینکه همیشه یک قدم جلوتر از دیگران باشد و قدرت داشته باشد.
او بیش از هر چیز برای منافع خود عمل می کند
lles همه کشورها از او متنفر هستند حتی اگر همه فعالیت های برنامه ریزی زمانی او را نادیده بگیرند.
علاوه بر این ، او در ترس از حمله قرار دارد زندگی می کند ، از این رو این واقعیت است که او یک قایق بادبانی مجهز به موشک دارد تا در صورت حمله به خود محافظت کند. وی در میان این فعالیت ها شرکتی را تأسیس کرد که در جستجوی بقایای پلوتونیوم در شهرهای متروکه فعالیت دارد.
این شرکت به او اجازه می دهد تا به تدریج تمام قطعات الگوریتم را پیدا کند. حال بیایید درمورد میزان فیلم که این روزها طی دو هفته انجام می شود ، توضیح دهیم که در آن زمان به عقب و جلو می رود. از ابتدای فیلم (اپرا) تا نیمه راه (وارونگی در بندر) ، زمان به طور عادی می گذرد:
این فیلم امروزه آغاز می شود ، در طی عملیاتی که توسط شرور روسی ترتیب داده شد تا هشتمین بازی از 9 قسمتهای الگوریتم. در کیف تماشاچی (که هویتش مهم نیست) در حال حضور در یک اپرا است.
شرور روسی باند اراذل و اوباش خود را که در وارونگی تسلط دارند ، می فرستد (آنها گلوله های وارونگی و غیره دارند) برای جستجوی این قسمت ، در حالی که دیگران با تظاهر به حمله ، انحراف را انجام می دهند (اما در واقع همه آنچه آنها را مورد علاقه قرار می دهد ، قسمت 8 است ) در مواجهه با این عملیات ، CIA آمریکایی های خوبی را می فرستد (بیایید آنها را چنین بنامیم) که تمام کارهایی را که انجام می دهند نادیده می گیرند ،
ما فقط به آنها می گوییم "سکه را بگیرید ، این یک چیز خطرناک است که تروریست ها نباید داشته باشند" .
قهرمان فیلم ، که "قهرمان داستان" نیز نامیده می شود ، در این عملیات است اما موفق به ضرب و شتم بخشی نمی شود ، حتی قبل از نجات توسط یک رفیق مرموز با رشته قرمز که این کار را نمی کند ، از دست دادن در اپرا از دست می دهد.
به نظر نمی رسد که نه سیا و نه اوباش روسی. سرانجام در یک راه آهن توسط باند شرور روسی گرفتار و شکنجه می شود. وی سرانجام موفق شد با قرص سیانور خودکشی کند. قهرمان در یک قایق از خواب بیدار می شود و به او گفته می شود که این قرص در واقع نوعی قرص خواب آور بسیار قوی بود و بنابراین او نمرده است.
اما از دید جامعه ادعا می شود که او مرده است. یک مرد وفادار ، بدون هویت ، بیش از حد آموزش دیده - اینها همه ویژگی های یک مامور مخفی کامل است! سپس به او گفته می شود که برای جلوگیری از جنگی که در ابتدا به آن اشاره کردم ،
توسط سازمان تنت جذب می شود. او هیچ یک از اینها را نمی گیرد اما کنجکاو است که به این ماجراجویی بپردازد. وی در حالی که همه چیز حل و فصل می شود یک هفته پنهان شده در یک توربین بادی منتظر می ماند و سپس تحقیقات خود را با تماس با شخصیت های مختلف که اطلاعات مختلفی به او می دهند آغاز می کند:
دانشمندی که نحوه کار این وارونگی را توضیح می دهد ، همسر شرور روسی که به او در مورد فرودگاهی می گوید که شوهرش چیزی مشکوک را پنهان می کند ، یک زن پیر هندی یک فروشنده اسلحه که از رابطه عجیب شرور روسی با "فرزندان" صحبت می کند ،
مایکل کین که به او درباره انفجار مرموزی که چند روز پیش در یک شهر گمشده اتحاد جماهیر شوروی سابق رخ داد و غیره اینها پر از قطعات پازل است. هنگامی که با یک نیل مرموز (رابرت پاتینسون) که او چیزی از او نمی داند تماس گرفتند ،
آنها با هم وارد یک فرودگاه می شوند و متوجه می شوند که شرور روسی در حال مخفی کردن یک اینورتر است که به طور منظم از آن استفاده می کند (همسرش می گوید "او هر سال 5 بار به آنجا می رود ") تا به گذشته برگردد و برگردد (برای تجارت به عنوان یک شرور روسی ، هر کار دیگری).
از این اینورتر دو شخصیت مرموز پدیدار می شود: یک شخصیت وارونه که با او می جنگد اما می گریزد ، دیگری غیر وارونه که فرار می کند. پس از آن ، قهرمان موفق می شود به این شرور روسی نزدیکتر شود و با چت در هنگام صرف غذا و یک بازی کاتاماران ، اطلاعات را جمع می کند.
سرانجام ، هنگامی که تهدید به کشته شدن شود ، او پیشنهاد سرقت یک کاروان مخفی پلوتونیوم را می دهد. او و نیل یک دزدکی کامیون راه اندازی می کنند که به خوبی پیش می رود تا اینکه شرور روسی برعکس در بزرگراه ظاهر شود. در پایان ، او به شرور روسی آنچه تازه دزدیده است می دهد ، و او را به اتاق بازجویی وارونه می آورند ، که زیر و بم هایش را نمی فهمد.
در این بازجویی ، همسر روسی یک گلوله معکوس برداشت. به طور خلاصه ، نتیجه این قوس داستان این است که قهرمان ناآگاهانه در کمک به شرور روسی کمک کرد تا 9 و آخرین قطعه الگوریتم را که در یک کاروان مخفی پلوتونیوم بود ، نابود کند. از وارونگی در بندر تا تغییر مسیر در فرودگاه: پس از نجات توسط مأموران نیل (که بعداً فهمیده می شود اعضای ارتش تینت هستند) ، قهرمان تصمیم می گیرد که خودش را وارونه کند برای دنبال کردن در زمان (و فضا) شرور روسی که خودش را معکوس کرده و احتمالاً 9مین سکه را که از دست داده بازیابی کند.
او در حالی که خودش واژگون شده است با رانندگی با یک ماشین غیر وارونه او را تعقیب می کند اما در نهایت از جاده و اهریمنی شرور روسی غلت می زند
ماشینش رو بگیر قهرمان در ظرفی نزدیک نیل و زن مجروح از خواب بیدار می شود. نیل حتماً آن را از لاشه هواپیما برداشته و به آنجا آورده است.
از زمان برگشت بندر ، نیل ، زن و قهرمان همه به گذشته سفر می کنند. تا زمانی که یک تورنسیل پیدا نشود ، حرکت عقب زمان متوقف نمی شود. وقتی تصمیم می گیریم به گذشته برگردیم ، همیشه باید مطمئن شویم که در گذشته تورنیکی وجود دارد که بتواند ما را به مسیر درست برگرداند ،
در غیر این صورت در وارونگی گرفتار می شویم. این درب خروجی برای قهرمانان ما تورنومه ای است که آنها یک هفته قبل در فرودگاه دیدند.
بنابراین آنها به آنجا می روند و درست هنگامی که فرودگاه توسط هواپیما تخریب می شود ، می توانند به راحتی وارد ساختمان شوند.
در این مرحله ، هر سه نفر از هم می پاشد ، قهرمان ابتدا این کار را می کند اما خودش را ملاقات می کند و سعی می کند توسط خودش کشته نشود (آنچه که ما فکر می کردیم یک جنگ است فقط یک مرد است که دفاع می کند).
از تغییر مسیر در فرودگاه گرفته تا وارونگی توسط ارتش تنت: قهرمان چیزی را با پیرمرد هندی برطرف می کند که از نظر فنی قبلاً هرگز ملاقاتش نکرده است (چند روز بعد در بالکن قاچاقچی با او ملاقات نخواهد کرد سلاح) سپس او با کل ارتش Tenet ارتباط برقرار می کند و سفر خود را به زمان دیگر با سربازان دیگر از طریق یک تورنیکت غول پیکر به دوران اپرا (آغاز فیلم) آغاز می کند.
در این مرحله ما برای فهمیدن به سخت ترین لحظه فیلم می رسیم: در حالی که گروگان گیری در خانه اپرا اتفاق می افتد ، در حالی که قهرمان گذشته که چیزی به دست نمی آورد ، عملیات CIA خود را انجام می دهد ، قهرمان از آینده ، که همه چیز را از او می گیرد ، یک سرباز در ارتش Tenet است.
مأموریت همرزمانش و خود او این است که اطمینان حاصل کند که بازوی راست شرور روسی موفق به قرار دادن 9 قطعه الگوریتم در پایین یک سوراخ نشده است ، سوراخی که توسط سنگریزه های مختلف پوشیده خواهد شد.
در اثر انفجار از سقف غار تولید شده است. اگر الگوریتم وارد سوراخ شود ، بمب منفجر شود و سوراخ پوشیده شود ، شرورهای آینده آن را پیدا می کنند زیرا شرور روسی با ارسال پیام کوتاه یا هر آنچه "الگوریتم در پایین این سوراخ است" به آنها می گوید.
این پیام ، "الگوریتم در پایین این سوراخ است" ، هنگامی که قلب او متوقف می شود ، به طور خودکار توسط ساعت هوشمند شرور روسی ارسال می شود.
نقشه شرور روسی این است که وقتی الگوریتم به خوبی در کف سوراخ پنهان شد ، او مخفیانه با یک قرص سیانور روی قایق تفریحی خود و همسرش که غروب خورشید را تماشا می کند ، خودکشی می کند.
مرگ او پیامی را به شرور آینده و در نتیجه ساخت ماشین وارونگی کامل و در نتیجه نابودی دنیای کنونی ما تحریک می کند.
مرگ او باعث مرگ دنیا می شود. اما ارتش تنت آخرین کلمه خود را نگفته است و همه کار خواهد کرد تا اطمینان حاصل کند که الگوریتم در سوراخ قرار نگیرد و افراد بد آینده هرگز آن را پیدا نکنند.
او می گوید با سازماندهی یک استراتژی زمانی به نام "رقیب موقتی" که درگیر ساختن دو تیم به طور همزمان است اما نه در یک راستا ، به او بگردیم: تیم قرمز که قهرمان آن است در جهت طبیعی زمان H-10min است از انفجار به انفجار در حالی که تیم آبی که نیل نیز بخشی از آن است در جهت مخالف زمان انفجار در H-10min از آن قرار دارد.
دو تیم در زمان 5 دقیقه / -5 دقیقه به موقع "عبور" می کنند ، لحظه ای که نماد آن صحنه انفجار / انفجار مضاعف ساختمان با یک راکت انداز است.
روس شرور همچنین دارای دو ارتش به معنای مختلف زمان در خدمت خود برای محافظت از ورودی سوراخ است. به طور خلاصه ، این نبرد نویدبخش بزرگی خواهد بود.
در طول این صحنه نبرد دنبال کردن دشوار است زیرا دوربین بعضی اوقات از این نظر تیم آبی را در نظر می گیرد که این تصور ایجاد می شود که قرمز به صورت زیر و رو می شود و گاهی اوقات تیم قرمز تصور برعکس می کند ،
تغییر جهت زمان در وسط ماموریت خود (بنابراین به مسیر عادی خود بازمی گردد) تا به لطف طنابی که به ماشین زرهی متصل شده است ، قهرمان را به بیرون آمدن از سوراخ درست قبل از انفجار کمک کند.
در کنار این میدان جنگ ، همسر شرور روسی او را با قایق تفریحی خود می کشد. او فکر کرد این همسر خوبش است که هنوز در تعطیلات ویتنام کمی او را دوست دارد و در مقابل او ایستاده است ، اما در واقع او این زن آینده را شلیک کرد.
بدبختان آینده پیام "الگوریتم در انتهای این سوراخ است" را دریافت خواهند کرد اما هیچ شانسی وجود ندارد ، از آنجا که ارتش تینت موفق به حذف آن شده است ، در پایین سوراخ چیزی وجود ندارد.
در پایان فیلم ، ما می فهمیم که این سازمان معروف Tenet توسط قهرمان هنگامی که پیر شد تأسیس شد و نیل مرموز به گذشته فرستاده شد تا به قهرمانان جوان از راه های مختلف ، در زمان های مختلف ، در جدول زمانی مختلف کمک کند. : او را از یک گلوله معکوس در خانه اپرا نجات دهید ،
به او کمک کنید تا به فرودگاه نفوذ کند ، به او کمک کنید تا از یا غیره و غیره قهرمان جوان ما این عملیات سرقت الگوریتم از شرور روسی را به هیچ وجه انجام نداد ، او فقط قدم اول را برداشت. او هنوز هم باید تنت را پیدا کند ، یک عده کامل افراد را استخدام کند ، از جمله یک جوان نیل را که باید آموزش ببیند و به گذشته بفرستد تا به خودش کمک کند و کل جدول زمانی را کاملاً متناسب کند.
در این لحظه ، او می فهمد که زندگی او فقط معنا و مفهومی برای انجام کاری دارد که باید انجام دهد ، سرنوشت او کاملاً ترسیم می شود و اگر او همه این کارها را انجام ندهد ، این نبرد را انجام دهد با سرقت الگوریتم به پایان می رسد ممکن است موفق نشود.
نیل از قهرمان خداحافظی می کند ، او باید آخرین وارونگی را انجام دهد تا 10 دقیقه قبل از انفجار برگردد ، در پایین سوراخ را باز کند و متأسفانه توسط بازوی راست شرور روسی کشته شود.
او می داند که به سمت مرگ خود می رود ، اما این آخرین جدول زمانی است که او باید به همه موارد دیگر اضافه کند تا عملیات انجام شود ، این اجتناب ناپذیر است. سرخپوست پیر نیز عضوی از سازمان تنت است
و به همین دلیل در زمان پیری توسط قهرمان (احتمالاً غیرمستقیم) نیز استخدام شد. او سرانجام در صحنه ای کشته می شود که مدتی پس از عمل فیلم توسط قهرمان اتفاق می افتد زیرا او می خواهد به همسر شرور روسی حمله کند و معتقد است که کار خوبی انجام می دهد (شاهدان عملیات را پاک کنید).
این زن از این مسئله فرار می کند زیرا پیامی را روی تلفن همراه قهرمان گذاشت که چیزی شبیه به "امروز ساعت 3 بعد از ظهر یک ماشین مشکوک جلوی مدرسه پسرم وجود دارد" است.
قهرمان از آینده بعدی در ساعت 3 بعد از ظهر که این پیام را دریافت کرده بود ، فقط کمی ساعت سفر کرد و ساعت 2:59 بعد از ظهر رسید تا بررسی کند که آیا قبل از ارتکاب قتل احتمالی همه چیز خوب است یا خیر.
این فقط کاری است که او انجام می دهد. برای نتیجه گیری ، استراتژی رذیل زمانی (ایجاد یک مدت مشخص در جهت زمان و سپس همان مدت در وارونگی برای بازگشت به همان نقطه اما دانستن آینده) در قلب فیلم است و این حالت عملیاتی است مورد علاقه سازمان اصول (با علامت دو دست متقاطع و بیش از هر چیز با نام خود اصل که یک کلمه نایب است نماد شده است).
هم آدم های خوب و هم آدم های بد تسلط بر این تکنیک ، هر یک باید نبوغ خود را دو برابر کنند تا با ساختن یک معاون پیچیده تر ، دیگری را غافلگیر کنند.
این کمی شبیه استراتژی در فیلم های جاسوسی / دزدی است که در آن پسر خوب اقدامات شرور را پیش بینی می کند و در آخرین مونولوگ برای او فاش می کند "من می دانستم که شما می دانید من می دانید که می دانید که قصد انجام این کار را دارم " به این ترتیب است که ما در طول فیلم در ورطه رذایل زمانی قرار می گیریم:
- رذیلت چندین دهه که در فیلم نشان داده نمی شود که نیل بین آینده و گذشته به عقب و جلو می رود تا به قهرمان کمک کنید تا از کارهایی که انجام می دهد مطلع شود - یک معاون متوسط در حدود دو هفته که نشان دهنده آنچه در طول فیلم دیده می شود که بین اپرا / نبرد و صحنه برگشت بندر اتفاق می افتد
- یک معاون کوچک 10 دقیقه ای در طول نبرد بین تیم آبی و قرمز - یک معاون کوچک 4 دقیقه ای که نیل در وسط 10 دقیقه جنگ جهت را تغییر می دهد تا از این سوراخ خارج شود و دو نفر با یک ماشین زرهی به این موارد رذایل شرور روسی که ما تصور می کنیم و سایر رذایل موازی نیز به طور موازی اضافه می شوند ، به ویژه این واقعیت که نیل قهرمان را در اپرا نجات می دهد.
همه این رذایلت نتیجه سالها تفکر سازمان اصول است. در پایان فیلم نیل به قهرمان می گوید "کل این عملیات توسط شما سازماندهی شده است" ، او فقط از معاون 10 دقیقه ای جنگ صحبت نمی کند ، او از جانشینی نائب در این سالها در ورطه صحبت می کند .
سازمان Tenet و خائنانی طی چندین دهه استراتژیک شانه به شانه یکدیگر ایستاده اند و هرکدام بی وقفه برنامه دیگری را که قرار بود انجام دهد برنامه ریزی می کنند تا اینکه سه حرکت نهایی شخصیت های ما در عرض چند دقیقه انجام شود.
اجازه دادن به پیروزی تنت: دری که در سوراخ باز می شود ، ماشین زرهی که دو نفر را از انفجار خارج می کند و همسر شرور روسی که به گذشته نفوذ کرده است تا شوهر خود را حتی قبل از ناشناس بکشد او می تواند به این واقعیت که الگوریتم به سرقت رفته است واکنش نشان دهد.
این محتمل ترین توضیح برای فیلم است. سپس نظریه های دیگری نیز وجود دارد که توسط بینندگان ارائه شده است اما نمی توان مطمئن بود از جمله اینکه این زن در واقع نیل است یا دانشمندی که در ابتدای فیلم با او ملاقات می کنیم دانشمند است. که کل ماشین وارونگی را در آینده اختراع خواهد کرد.
اصول نزدیک شدن به طرح فیلم بدون ورود به قلمرو خرابکاری دشوار است.
زیرا مانند هر فیلم خوب پدر نولان ، فیلمنامه بدیهی است که قسمت مهمی است. در واقع ، تمام تبلیغات فیلم با دقت از پرداختن به جزئیات جلوگیری کرده است و با این وجود همین جزئیات هستند که در طرح کلی نقش دارند.
فیلم پرفروش با بیش از 205 میلیون دلار ، فیلمبرداری شده در 7 کشور ، طراحی شده برای 20 سال ....
Tenet بسیار بلند پروازانه ترین فیلم کریستوفر نولان است.
اما ناگهان موضوع چیست؟ بنابراین ما جان دیوید واشنگتن (Blackkklansman) را بازی می کنیم که در نقش شخصیت اصلی ، یک مامور سیا بازی می کند. در طی اولین دقایق شدید فیلم ، نجات گروگان ها از دست تروریست ها ما را به قهرمان اصلی گفته شده معرفی می کند.
قهرمان ، حرفه ای ، متعهد به وظیفه خود ، او به سرعت با مأموریت سازمان مرموز "تنت" سرمایه گذاری خواهد شد. هدف ؟ از جنگ جهانی سوم جلوگیری کنید.
جنگی که نتیجه آن از هولوکاست هسته ای بدتر باشد. کاملاً یک برنامه! بدیهی است که ما در اینجا تمام اطلاعات یک طرح بسیار متراکم و غنی از اطلاعات را فاش نمی کنیم.
برای نجات واقعی کلمه جهان ، شخصیت اصلی به دنیای جاسوسی بین المللی کشیده می شود ، شخصیت هایی که همه سفید و سیاه نیستند.
ماجراجویی قهرمان داستان با پشتیبانی یک خبرچین به نام نیل (رابرت پتینسون) به سرعت او را به رویارویی با یک فروشنده اسلحه روسی و همسرش سوق می دهد.
همانطور که متوجه شده اید ، تنت بیش از هر چیز یک فیلم بزرگ جاسوسی است ، ژانری که نولان به ویژه از دوران کودکی به لطف حماسه جیمز باند یا Death by Trail به خصوص آن را دوست داشت.
اما فیلم مانند Inception از مفهوم بالایی برخوردار است که بازی و محدودیت های ممکن را کاملاً تغییر می دهد.
در واقع ، در طول ماجراجویی ، شخصیت ها با پدیده وارونگی آشنا می شوند ، و اجازه می دهند آنتروپی یک شی یا یک شخص را معکوس کنند. به طور مشخص ، فیزیک و زمان از جهت مخالف پیروی می کنند.
یک شیشه شکسته اصلاح می شود ، یک گلوله شلیک شده به شارژر خود برمی گردد ، یک ماشین اکنون به عقب می رود ... مانند ماتریکس ، تنت قدم به قدم مفهوم و دنیای خود را معرفی می کند.
قهرمان داستان در تصویر تماشاگر است و همزمان با ما جهان فیلم را کشف می کند تا دستورات آن را اهلی کند. و به عنوان ساعت 2:30 ، امکانات برای بزرگترین لذت ما ، همیشه در خدمت تاریخ آن ، چند برابر می شوند.
خیلی سریع دستکاری زمانی نقش اصلی را بازی می کند (بعد از همه ما در نولان ناب هستیم) ، و به دو فیلم قبلی او اشاره می کند: Memento و Interstellar. بیایید چهار راه پیش نرویم: تنت بدون شک پیچیده ترین اثر نویسنده آن از زمان Memento است.
نه اینکه طرح کلی به خصوص پیچ خورده باشد (مخاطرات همیشه مشخص هستند) ، اما این یک فیلم متراکم است ، با سرعت دیوانه واری که مستلزم درگیری واقعی تماشاگر است. دور از تعالیم یک Inception یا Interstellar ، نولان بندرت دست ما را در اینجا می گیرد.
در خالص ترین سنت فیلم جاسوسی ، شخصیت ها اطلاعات جمع می کنند ، عکس تهیه می کنند ، سرنخ های مربوط به وارونگی را کشف می کنند ، و مورد دوم حتی در روند روایت تأثیر بیشتری می گذارد.
اما خوشبختانه ، این فیلم تونل های پر زرق و برق را جمع نمی کند و با پیشرفت روایت و اکشن تمام اطلاعات را به طور مستدل به طور مستحکم تقطیر می کند.
لذت کشف ، مانند یک پازل غول پیکر ، در یک ماجراجویی فریبنده به شدت منجر شد. در حقیقت ، تنت با وارونگی های زمانی متعدد ، شبیه یک مسابقه واقعی با زمان است.
نیازی به گفتن نیست که نزدیک شدن به فیزیک کوانتوم در یک فیلم پرفروش یک نبوغ است (یا یک انتخاب است ، انتخاب شما) ، اما بیش از هر چیز در کنار کارهای پیچیده ای مانند Dark یا ارتش 12 میمون است که تنت می یابد فیبر آن چه کسی است؟ چه کسی چه می کند؟
این س theالاتی است که باید همیشه در خاطر داشته باشید ، زیرا فیلم به آرامی شروع به حرکت شخصیت ها به زمان می کند ، در حالی که دیگران عقب هستند.
فرصتی برای نزدیک شدن به ساخت فیلم. کریستوفر نولان هنگام استخدام تدوینگر جنیفر لام (منچستر کنار دریا ، داستان ازدواج ، میدسومار) ، گفت بدون شک سخت ترین فیلم برای ویرایش تاریخ است.
و روشن است که احتمالاً حق با او بوده است.
با مدیریت سکانس ها از سمت راست به بالا ، وارونه ، گاهی متقاطع ، اما همیشه قابل خواندن ، روان و پویا ، تنت بیش از هر چیز یک شاهکار ناب سینگیک را نشان می دهد!
چه کار چشم نواز رقص رقص باشد ، چه استفاده از جلوه های عملی ، چه جهت هنری و چه صحنه سازی: هر پنی بیشتر از هزینه درست خرج شده است.
از استونی تا ایتالیا ، از طریق دانمارک ، هند یا لندن ، هر دکوراسیون معتبر و غریب است. نولان که معتقد به قدرت سینما و تصاویر منتقل شده است ، از واقعیت به عنوان ضمانت مقیاس استفاده می کند. از خلیج آمالفی دارای یک صحنه ویرانگر مهتاب مانند ماه است ، مکان های فیلم شما را به یک سفر می برد و شبکیه را حک می کند.
نولان که پیرو عظمت تصاویر آورده شده با فرمت IMAX و پیچیدگی فیلم است ، یکی از بهترین فیلم های بودجه در حافظه اخیر را ارائه می دهد. همکاری او با مدیر عکاسی Hoyte van Hoytema (او ، آد آسترا) ، که قبلاً در Interstellar و Dunkirk کار کرده بود ، بار دیگر به ثمر نشست.
تصویر دقیق و غنی است. لذت برای چشم ها صحنه پردازی یک کار بزرگ اگر مدیریت خطرناک موارد اضافی و اقدام سرسام آور شوالیه تاریکی برمی خیزد تردیدهایی در مورد توانایی نولان در ارائه یک فیلم اکشن تا حد جاه طلبی هایش ایجاد می کند ،
همه تردیدها اینجاست با سرعت صدا گروگان گیری به سمت تیراندازی های عصبی به مایکل مان ، یک تعقیب و گریز معکوس دو طرفه در بزرگراه ها که در مقابل یک روز در جهنم سرخ نمی شود ،
مانو-مانوی وحشیانه با قدرت احشایی ... کریستوفر نولان اینجا می شود یک کارگردان عالی عمل ناب او که دانکرک و شخصیت غوطه وری آن را درک کرده است ، تمام دانش فنی خود را در سکانس های مختلف در اینجا به کار می برد.
ما به معنای واقعی کلمه از درجه کارآیی قطعات مختلف شجاعت مبهوت و مبهوت هستیم. این اقدام همیشه در مقیاس انسانی ، ملموس است و شما فقط باید سکانس چشمگیری از سقوط هواپیمای 747 در آشیانه یا اوج دیوانه را ببینید تا بگویید بله ، نولان به درجه تسلط صحنه ای دست یافته است.
کپی 🀄. و مانند هر فیلم بریتانیایی ، تنت از موسیقی متن بازی به عنوان یک شخصیت کامل سود می برد. لودویگ گورانسون (Black Panther، The Mandalorian، Creed) تمام دانش و زمینه های چند مرجعی خود را برای ایجاد موسیقی رعد و برق ، با الگوهای متنوع و متناسب با خود ، به ارمغان می آورد.
انتقال یک حس فوریت در دانکرک ، از طریق ترکیبی کاملاً غنی از استفاده از تارها ، مصنوعات ، سازهای کوبه ای و بیس ، موسیقی متن سازگار با طراحی صدا ، یک انرژی کاملاً دیوانه وار را به کل تزریق می کند. یک موفقیت بزرگ!
تنت مانند یک فیلم جاسوسی Inception یا فیلم های دیگر ماموریت غیرممکن ، شخصیت هایش را کمابیش کاربردی و مطابق با نقش آنها در داستان توصیف می کند. در نهایت ، فقط شخصیت کاترین (الیزابت دبیکی بسیار خوب و جذابیت هیچکاکایی انکارناپذیر) می تواند پیامدهای شخصی را وارد صحنه کند.
دبیکی مانند نقش خود در بیوه ها ، در نقش یک زن آسیب پذیر ، طعمه شوهر خشن خود ، اما با این وجود قوی و مصمم به محافظت از پسرش است. او قلب احساسی فیلم است ، حتی اگر در این سطح بیش از قدرت اشک آور Interstellar به دنبال هیجان انگیز شهری باشیم ،
بیشتر از قدرت اشک آور است اگر بقیه بازیگران دوم بسیار خوب باشند (آرون تیلور-جانسون ، دیمپل) Kapadia ، Himesh Patel ، ظاهر Clémence Poesy و Michael Caine) در کنار دوتایی اصلی است که جرقه می زند.
جان دیوید واشنگتن بار دیگر ثابت کرد که با استعداد و جذابیت طبیعی خود می تواند یک فیلم کامل را بر دوش خود حمل کند. با دراختیار داشتن شخصیت اصلی موج دار و آماده ، به همان اندازه که در صحنه های عضلانی برای انجام کارهای بدلکاری خود بسیار راحت است ،
مانند درام خالص ، هر لحظه حضور مغناطیسی را به صفحه نمایش می آورد.
از طرف دیگر ، ما یک رابرت پتینسون عالی داریم که دیگر ارائه نمی شود ، با بلغم دلپذیر انگلیس و یک برخورد جالب ارائه ظاهر یک فیلم دوستانه به این دو.
کیمیاگری بین بازیگران به طرز شگفت انگیزی کار می کند (به ویژه JDW / Debicki و JDW / Pattinson) و در نهایت درجه ای از تجسم را بیش از کافی شخصیت های آنها برای مراقبت ما به ارمغان می آورد.
کلاس بالا ، خصوصاً اینکه همه بدون شک لباس بهترین لباس های شغلی خود را می پوشند! تنه یا دیوانگی عظمت نولان با چنین سخاوت ، چند سرباره نیز وجود دارد. کنت برانا نقش آنتاگونیست اصلی فیلم را بازی می کند:
یک شرور منحرف خودشیفته ، کمی مگالومانیا که گوشه ها را کوتاه نمی کند. بسیار بوندیان در قلب او با لهجه روسی خود و کابل های عجیب و غریب ، این بازیگر گاهی اوقات یک سیم باریک است.
یک شرور ظریف می توانست این کار را انجام دهد ، اما واضح است که Sator نماینده حریف حیله گر و بسیار تهدید کننده ای برای تصویب قرص است. ما می توانستیم چند دقیقه دیگر در فیلم تصور کنیم ، فقط برای اینکه ریتم داستان را کمی بیشتر کم کنیم و اجازه دهیم گاهی اوقات نفس بکشد.
در واقع ، اگر برخی یادداشت های شوخ طبعی و حتی احساسات در اینجا و آنجا وجود داشته باشد ، تأکید بیشتر از شوالیه تاریکی است و ما از 2-3 گفتگوی برجسته به سبک نولان اجتناب نمی کنیم.
با این وجود ، کافی نیست که در مقابل چنین فیلم مغزی دلچسب باشد. یک کار جسورانه ، از نظر بصری چشمگیر (ساده است ، چیزهایی را خواهید دید که قبلاً هرگز ندیده اید و احتمالاً دیگر نخواهید دید).
اما) ، از نظر روایت پیچیده و از نظر موضوعی رادیکال است.
شرط بندی جسورانه 200 میلیون دلاری از طرف کریستوفر نولان و وارنر ، که مشاهده دوم را به روحانی توصیه می کنیم که تمام اسرار Tenet را نفوذ نکرده اند. در این اوقات کمبود سینما ، همیشه دیدن اینکه می تواند فیلم های پرفروش یک نویسنده به همان اندازه باهوش و چشمگیر ظاهر شود ، باعث نشاط است.
به طور خلاصه ، یک تجربه عالی سینما. بدون شک یک فیلم دیوانه ، که برخی را پشت سر خواهد گذاشت ، تنت سزاوار توجه ما است ، و نه فقط یک بار. کریستوفر نولان مسلط ترین فیلم خود را در تمام سطوح و بهترین فیلم خود را برای 10 سال در آنجا ارائه می دهد. و شما ، آیا می توانید ادامه دهید؟