نقد و بررسی فیلم بی حسی موضعی با بازی پارسا پیروزفر
زمان تقریبی مطالعه 3 دقیقه
فیلم بی حسی موضعیجدیدترین اثر حسین مهکام است که در سینما و همچنین بصورت آنلاین در Namawa و Filimo به نمایش درآمده است. این فیلم مدیون سینمای عبدالرضا کاهانی و به ویژه سه گانه اسب یک حیوان نجیب ، استراحت ناخودآگاه و مطلق است.
حسین مهکام در دهه 1980 وارد سینما شد و فیلمنامه «بیست» کاهانی را بازنویسی کرد که به نظر می رسید واقع بینانه ترین فیلم های کاهانی باشد. همکاری آنها در فیلم های "آدم" و "هیچ چیز" مسیر دیگری را طی کرد و به ویژه از "هیچ چیز" با نشانه هایی از سینمای پوچ غیرواقعی ، کار کاهانی مسیر کاملاً دیگری گرفت. گرچه مهکام از زمان هیچچ با کاهانی همکاری نکرده است ، اما به نظر می رسد که او می خواهد این روند را دنبال کند.
آزادی مشروط اولین فیلم مخکام به عنوان مدیر مددکاری اجتماعی با همان ملفه های مشترک سینمای اجتماعی ایران است که معنای قابل توجهی ندارد. فیلم دوم او ، آندرانیک ، که در هنر و تجربه نشان داده شد ، کاملاً متفاوت از آزادی مشروط بود ، فیلمی آرام و درونگرا ، و اکنون مجموعه ای از "بی حسی موضعی" است که بیش از هر چیز دیگری یادآور "اسب حیوان نجیب" کاهانی است. فیلم دیگری
به نظر می رسد که مهکام خودش نمی خواهد این تأثیر را انکار کند. حداقل نیمی از بازیگران وی (سه شخصیت از پنج شخصیت فیلم) ، باران کوثری ، حبیب رضایی و پارسا پیروزفر نیز در فیلم کاهانی حضور دارند.
"بی حسی موضعی" با نوعی شوخی سیاه ، که البته خیلی هم خنده دار نیست ، داستان چندین نفر است که به نظر می رسد به گفته آنها از یک گیاه ، اسید یا روانگردان دیگر استفاده کرده و چت کرده اند. چند علف هرز بی دغدغه یونجه که تصور می شود تصویری روشنفکرانه دارند و به همین دلیل یکی هنوز در حال نوشتن است و دیگری در حال ساخت موسیقی.
فیلم بی حسی موضعی معایب معمول اکثر فیلمهای این نوع را دارد. اول ، همه چیز حول یک سری تیپ می چرخد. این شخصیت نمی سازد. ماری ، جلال ، شاهرو ، ناصر و باخمن عملاً قابل تشخیص نیستند زیرا از خصوصیات شخصیتی منحصر به فردی برخوردار نیستند. مشکل دوم این است که کارگردان فکر می کند از آنجا که قرار است یک فیلم پوچ بسازد ، نیازی به منطق داستانی ندارد. مردم می توانند هر کاری که بخواهند انجام دهند. مکان ها ، لباس ها و اتصالات می تواند هر مکانی باشد. "بی حسی موضعی" هیچ قانون علیت را دنبال نمی کند زیرا مهکام معتقد نیست که فیلم او باید چنین مواردی را دنبال کند.
ساخت فیلم و خلق دنیای سینمایی با فلسفه بافندگی متفاوت است. ما همچنین می دانیم که کانت می گوید: "زندگی برای مردی که کاری نمی کند و فکر می کند اصلاً هرگز زندگی نکرده است کسل کننده است." مانند افرادی که دچار "بی حسی موضعی" هستند که زندگی را کسل کننده می دانند زیرا کار مهمی انجام نمی دهند و فقط به اطراف می روند. مسئله این است که در پایان فیلم علی رغم زمان کوتاه 76 دقیقه ای برای مخاطبانش خسته کننده است.
برای به تصویر کشیدن خستگی ، سرانجام باید ایده داشته باشید. جدیدترین وضعیت ماجرای رانندگی تاکسی با یک مرد است. پایان داستان اما دلیل این همراهی است. فیلم اغلب فاقد جهان بینی ساختاری و موضوعی است. بعلاوه فاقد انسجام روایی و ساختاری است. در داستان ، برای اولین بار ، زن و شوهر جوانی را می بینیم که با یک برادر زن ازدواج می کنند و وسط شوهر از اواسط داستان برداشته می شود ، در حالی که تاکنون کار فقط به عنوان یک کاتالیزور جلال برای ترک خانه پدرش عمل کرده است.
به همین ترتیب ژانر بازی پارسا پیروزفر با بقیه این علف ها متفاوت است. او دیوانگی خود را به گونه ای دارد که گویی از دنیای دیگری خارج از دنیای فیلم آمده است و درست مثل ما ، کار شخصیت های دیگر فیلم را رصد می کند.
یک نمونه واقعی از یکنواختی شخصیت ها در چنین فیلم هایی می تواند مانی باغبانی ، "خرگوش" باشد ، که حتی یک بازیگر کودک یک مرحله بازی را به خود می گیرد.
هر فیلمی که در آن چهار نفر برگردند و شوخی کنند و دنیا را مسلم بدانند ، پوچ است.
لارس سوندسن در فلسفه کسالت می نویسد: "کسالت معنای زندگی انسان را از زندگی سلب می کند و از انسانیت ما محروم می شود." در بی حسی موضعی تفسیر بهتری از شخصیت ها وجود ندارد. آنها چنان در کسالت غرق شده اند که از حوادث انسانی مانند آنچه برای شوهر دختر اتفاق می افتد مبهوت می شوند. آنها مانند انسان رفتار نمی کنند. تفسیر وضعیت آنها البته روی کاغذ است اما در عکس به نسخه ای بریده شده تبدیل شده است که نه خنده دار است و نه قابل تأمل.
سهیل مستجابیان یک بازی شگفت انگیز دارد. حبیب رضایی و باران کوثری در آن سوی اوارکت هستند. تنها بازیگر خوب فیلم که همه چیز را سرجایش دارد ، حسن معجونی است. در مقایسه با شخصیت های دیگر ، او دلیل و منطقی برای همراهی آنها دارد. این واقعا خنده دار است و این داغترین شخصیت یک فیلم است که برای موفقیتش ، سایر شخصیت ها و بازیگران مجبور بودند با حسن معجونی همگام شوند.
از میان تمام فیلم های "بی حسی موضعی" ، فقط آخرین رقص در ذهن باقی مانده است. به همان اندازه پوچ و بی معنی و عاری از انسانیت پس از مرگ یک شخص. آیا به فیلم احتیاج دارید؟